یک آقا و یک خانم که سواره قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند بعد از حرکت قطار متوجه شدند در این کوپه درجه یک که تخت خواب هم داشت با هم تنها هستند و هیچ مسافره دیگه ای وارد کوپه نشد ساعت ها سفر در سکوت گذشت و مرد مشغوله خواندن کتاب بود و زن مشغوله بافتنی بافتن بود
شب موقع خواب خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پایین رو اشغال کرد. اما مدتی نگذشته بود که که خانم از طبقه بالا دولا شد و مرد رو صدا زد و گفت: ببخشید میشه یه لطفی در حق من بکنید
مرد: چه لطفی؟
زن: من خیلی سردمه. میشه از مهماندار قطار برای من یه پتوی اضافه بگیرید؟
مرد: من یه پیشنهادی دارم.
زن: چه پیشنهادی؟
مرد: فقط برای همین امشب فکر کنیم زن و شوهریم
زن خنده زیرکانه ای کرد و با شیطنت گفت چه اشکالی داره موافقم
مرد: قبول؟
زن: قبول
مرد: حالا مثل بچه آدم خودت پاشو برو از مهماندار پتو بگیر من خوابم میاد دیگه ام مزاحم من نشو D:
خوب بود