سرزمین زیبا
سرزمین زیبا

سرزمین زیبا

" آغوش دریا

در میان جاده های خمیده شهر به دنبال کوهی می گشتم تا صدایم را به خدا برساند.

مدتی است سرگشته و نا آرام به دنبال راهی میگردم تا حرف بزنم....

انگار مردم صدایم را نمی شنوند.انگار وجود خارجی ندارم.تا کی باید همه چیز را در خود نگه دارم؟!!

خدایا صدایم را می شنوی؟....

چرا جوابم را نمی دهد...

کنار کوهی عظیم ایستاده ام. با صدای بلند خدایم را صدا می کنم، شاید انعکاس صدایم زمین و زمان را

بر هم زند و خداوند صدایم را بشنود.

........................

.........................................

چرا کوه صدایم را منعکس نمی کند؟

آری ، کوه هم نمی تواند یاریم کند ، پس دست به دامان چه کسی شوم؟!!!

هر شب کابوس می بینم اما حتی در رویاهم فریادم بی صداست.در خواب هم نه کسی مرا می بیند نه

صدایم را می شنود....

چه گناهی داشته ام؟ چه کسی نمی خواست جوانی کنم؟...

ای کاش خود را در عظمت و شکوه دریا رها کنم ، شاید مرا در دل آرامش بی پایان خود پناه دهد.

دریا می تواند ، او با آغوشی گرم مرا به آرامش دعوت می کند.... 

 

 

http://www.nastaran-tm.blogfa.com/

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد