مهندسان در تازهترین دستاورد خود، هتلی مجلل در آسمان طراحی کردهاند. این هتل، یک کشتی هوایی عمودی و مجهز است که کاملا از زمین جداست و میتواند بدون هر آلودگی مسافرانش را به مکانهای متفاوت دنیا ببرد.
روی عرشه هوانورد: یک شرکت طراحی انگلیسی به نام سیمورپاول نسخه خیالانگیزی از هتلهای هوایی در آینده را ارائه کرده است، یک کشتی هوایی عمودی که با هیدروژن در هوا معلق نگاه داشته میشود و اترژی خود را از تابش خورشید تامین میکند. شرکت بزرگ کرهای سامسونگ از طراحان این هتل هوایی خواسته تا به دقت روی ایده این بالون لوکس کار کنند.
صبحانه در میان ابرها: مسافران این هوانورد میتوانند برای صبحانه در آشپزخانههای خود گرد هم آیند که دیدی باز به مناظر بیرون دارد. این بالون لوکس یک پیشخوان صرف نوشیدنی، محل استراحت، چهار آپارتمان دوبلکس و یک پنتهاوس و همچنین پنج آپارتمان کوچکتر دارد.
استخر مهتاب: در استخر مهتاب، مسافران هوانورد میتوانند از مناظر بیرون در زیر پایشان لذت ببرند و یا به عرشه بالایی بروند و در هوای آزاد قدمی بزنند.
منظره آسمان هنگام غروب: این هوانورد بینظیر به مسافرانش امکان میدهد که هنگام غروب بنشینند و منظرهای را تماشا نمایند که متفاوت از زمین است و شاید بتوان گفت چندان هم بیشباهت به منظرهای از یک دنیای بیگانه نیست. در حالی که هوانورد با سرعت 100 تا 150 کیلومتر بر ساعت حرکت میکند، 14 خدمه به نیازهای مسافرین رسیدگی خواهند کرد.
پرواز در آسمان شب: تا سال 2015/ 1394 ممکن است این هوانورد به شهرهایی مثل هنگکنگ راه یافته باشد. 6 نفر میتوانند با همکاری هم و کار کردن نوبتی این هوانورد را تنها در 37 ساعت از لندن به نیویورک ببرند و یا آن را تنها در 90 ساعت از لسآنجلس کالیفرنیا به شانگهای چین برسانند.
یه روزی یه دختر کوچولو بود که فک میکرد یه پسری دوستش داره هرکاری پسره میکرد دختره تحمل میکردو به خودش میگفت تحمل کن اون گناه داره به جز تو کسیو نداره ....اون دختر کوچولوهه من بودم این عکس اون موقعه هامه
بلاخره اون پسره به این نتیجه رسید که بابا عشق کیلویی چنده....رفت دنبال رویاهای خودش..ههههه.. میخواست بره خارج خواننده بشه...دختره بهش گفت پس من چی؟... پسره جواب داد ببین من تورو خیلی دوست دارم..عاشقتم..ولی خوانندگی رم خیلی دوست دارم!!!!...گیتارمو توی این دنیا بیشتر از هر چیزی دوست دارم اون تنها منو میفهمه...این جوری بود که دختر کوچولوی قصه ی ما معنی عشقو فهمید پسره رفت..براش مهم نبود که چی سر دختره میاد....البته همین جوری یهو نرفتا.. تا میتونست دل دختر کوچولو رو شیکوند ..همه ی عقده های روانی شو روی اون قلب کوچولوی دختره خالی کردو بعدش همه ی خاطرات دخترو دزدید و اونو با یه قلب شکسته ول کردو رفت دختر کوچولو اعتمادشو به همه ی دنیا از دست داد.. از همه چیزو همه کس متنفر شد..مخصوصا عشق... اطرافیانش سعی میکردن هی کمکش کنن ولی بیشتر با حرفاشون اتیشش میزدن.... اون دختر کوچولو همش گریه میکرد و هیچکس نبود که آرومش کنه...تنهای تنهای تنها..... بالششو بغل میکرد و زار زار گریه میکرد تا اینکه یه فرشته ی مهربون اومدو محکم بغلش کرد و اشکاشو پاک کرد... و اون با همه فرق داشت..اون سرزنش نکرد..مث بقیه سرکوفت نزد... گوش کردو گوش کردو گوش کرد... گریه کردم و بغلم کرد.. بغض کردم اشک تو چشاش جم شد...خندیدم خوشحال شد
و سعی کرد برم گردونه به زندگی.. اما من بهش اعتماد نداشتم..به هیچکس اعتماد نداشتم.. حتی به قلب خودم اون مواظبم بودو بهم توجه میکرد... اون همیشه پیشم بود... دیگه کم کم فقط وقتی که اون بود من اروم بودم توی دلم ارزو میکردم که اون مال من بشه.. اما فک نمیردم لیاقتشو داشته باشم بدون شرح و اینجوربود که اون قلب خوجملشو داد به من که من مواظبش باشم و کم کم کاری کرد که من به خودم و احساسم اعتمادکنم و خوشحالی و خوشبختو حس کنم از ته ته قلب شکسته ام حالا دیه صبح ها با خوشحالی و امید ازخواب بیدار میشم... به عسلکم ظهر بخیر میگم اخه من همیشه دیر بیدار میشم.... ولی روزم از وقتی شروع میشه که اون بیدار میشه و بهم صبح بخیر میگه مهربونو خوش اخلاق شدم...روابط اجتماعیم خوب شده خوشحالم که اونو دارم...حتی وقتایی که پیشم نیست اون همیشه مواظبمه مث یه مرد واقعی(اینجا آبیه منم) منم سعی میکنم خوشحالو غافلگیرش کنم..به روش خودم البته خیلی هم توپولو شدم بعضی وقتام میخوام خوشحاش کنم ولی همه کارا رو اشتباه انجام میدم.. کلا خیلی اذیتش میکنم اونم محکم بغلم میکنه و لوسم میکنه و میگه اشکال نداره قوفونت برم اینم منم ..دارم واسه عسلم نقاشی میکشم....وقتی داشتم اینو مینوشتم براش همین شکلی بودم بعضی وقتام واسه اینکه خوشحالش کنم کارایی میکنم که هیچوقت فکرشم نمیکردم بتونم اونم همیشه حرفای منو گوش میکنه و خواسته هامو انجام میده تا جایی که من اینگونه پررو میشوم بعضی وقتام هاپو میشم بعضی وقتام کاملا قاطی میکنم...یه عالمه اذیتش میکنم ولی اون همیشه خوش اخلاقه
انقده که منم شرمگین میشم و بسی عشقولانه
خیلی دوسش دارم گفتم که همیشه مواظبمه....حتی موقع ای که لالا کردم
|
اکسولوتل ( Axolotl ) مخلوق کوچک و ناشناخته که محبوبیت زیادی بعنوان یک حیوان خانگی دارد. این حیوان به “ماهی راه رونده مکزیکی” مشهور است، اکسولوتل همانند قورباغه و وزغ واقعا دوزیست است.
معمولا تولید مثل دوزیستان با تولید تخم و تبدیل تخم به لارو و بعد بالغ شدن همراه است درحالی که اکسولوتل در تمامی عمرش لارو باقی میماند و اگر رشد کند بالغ نمیشود. اکسولوتل خویشاوندی نزدیکی با سمندر مکزیکی دارد، سمندر در جزیره زندگی میکند اما اکسولوتل کاملا وابسته به آب می باشد. هردو آنها دارای شش میباشند اما تنفس اصلی آنها بیشتر از آبشش است که در طول بدن و در میان پوستشان قرار دارد.
اکسولوتل فقط هر دو یا سه روز یکبار نیاز به غذا دارد. غذای آنها تشکیل شده از بچه قورباغه(لارو قورباغه)، حشره نرم، کرم و ماهیان کوچک همچنین گوشت خام چرخ کرده را نیز میتوانند بخورند.
آکواریومی که شامل اکسولوتل باشد باید حداقل 15 تا 20 سانتیمتر عمق و بین 14 تا 20 درجه سانتیگراد دما داشته باشد. هیچ ماهی دیگری نباید در آکواریوم باشد چون ازطرف اکسولوتل مورد حمله قرار گرفته، خورده یا زخمی میشود، همچنین اگر تعداد زیادی اکسولوتل در تانک باشد حتما با هم درگیر میشوند.
اگر شما یک اکسولوتل دارید که پایش را از دست داده است نگران نباشید چون دوباره پایش رشد میکند!
اکسولوتل در ترمیم اعضاء بدنش در بین مخلوقات معروف است، آنها میتوانند قسمتهای آسیب دیده بدنشان را احیا کنند یا در صورت قطع شدن آن اعضاء دوباره آنرا اضافه کنند. دم، پوست و هر عضو عمده بدنشان مثل قلب، جکر و کلیه قابل ترمیم یا اضافه شدن است.
اکسولوتل بیشتر طوسی و قهوه ای است ولی به رنگهای طلایی آلبینو (طلایی شفاف) ، سفید شفاف، سیاه شفاف و خالدار نیز یافت میشود.
اکسولوتل میتواند بین 20 تا 40 سانتیمتر رشد کرده همچنین بین 10 تا 15 سال عمر کند.
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم”
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:
” تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمیدونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….
ای کاش این کار رو کرده بودم ……………..”ا
شما را به دیدن زیباترین باغ جهان موسوم به باغ بوچارت butchart دعوت می کنم. باغی که در جزیره ونکور کانادا و در فاصلهی ۲۱ کیلومتری از شهر ویکتوریا واقع شده و سال تأسیس آن به ۱۹۰۴ میلادی میرسد. یک باغ کاملاً رؤیایی با حدود ۲۰ هکتار وسعت که حقیقتاً شاهکار معماری سبز میتوان نامیدش.این که اگر انسان بخواهد میتواند بزرگترین و زیباترین شعر را در ستایش طبیعت بیافریند و به باور من، باغ بوچارت – که به افتخار رابرت بوچارت و همسرش جین به این نام موسوم شده است – یکی از گوشنوازترین و سحرانگیزترین و پرجاذبهترینسازههای بشری در ستایش طبیعت است.
در حقیقت شاید بتوان این پردیس افسانهای را مؤثرترین وگویاترین سرودهی انسانساز در ستایش مادر طبیعت دانست. جالب این که از این باغ پرشکوه و بیمانند سالانه بیش از یک میلیون نفر بازدید میکنند و دولت کانادا همزمان با یکصدمین سال تولد این باغ بهشتی، آن را به عنوان یک سند ملی، تاریخی به ثبت رساند.
دیدن این تصاویر شاید انگیزهای برای سرمایهگذاران وطنی به وجود آورد تا به جای ساختن سازههای آلودهکنندهای که آب و خاک این کشور را هدف قرار دادهاند، دست به برپاییقطعهای از بهشت در سرزمین مادریشان بزنند؛ همان گونه که خانم و آقای بوچارت در بیش از یکصد سال پیش چنین کردند و کاربری کارخانه سیمان خود را به زیباترین باغ جهان تغییر دادند. کاری ماندگار که میتواند همچون باغ بوچارت آنها را ثروتمند هم بسازد.
لازم به یاد آوری است که اکثرکشور های جهان حتی مناطقی بسیار دور و کم بنیه ( از نظر تاریخی و اجتماعی )هم در این مجموعه باغی نمونه از سرزمین خودشان را دارند و در ابتدای ورودی
باغ؛ پرچم کشور آنها بر سر در قرار داده شده اما نامی و نشانی از ایران که زیباترین باغها با
خصوصیات و مشخصات خودش را در طول تاریخ داشته نیست .
ریشه آدم های سست بنیاد همانند درختان ریشه در مرداب ، لرزان است . ارد بزرگ
هرگز فرصت گفتن « دوستت دارم » را از دست مده . براون
خردورزان همیشه به راه آزادگان و راستان می روند . بزرگمهر
رایزن نباید سودی روشنی در راهی که نشان می دهد داشته باشد . ارد بزرگ
هدف از زندگی این است که از یک حرمت نفس والا برخوردار باشیم و بتوانیم جدا از مهارت یا عدم مهارت در یک تخصص یا زمینه خاص و تأیید یا عدم تأیید دیگران حرمت نفس خود را حفظ کنیم . ناتانیل براندن
اشخاص بزرگ و با همت به کوه مانند، هر چه به ایشان نزدیک شوی عظمت و ابهت آنان بر تو معلوم شود و مردم پست و دون همانند سراب مانند که چون کمی به آنان نزدیک شوی به زودی پستی و ناچیزی خود را بر تو آشکار سازند. گوته
برای ازدواج کردن، بیش از جنگ رفتن، شجاعت لازم است. کریستین
مرور زمان به خودی خود بسیاری از نگرانی ها را از بین می برد . دیل کارنگی
در هستی جنبش حشرات هم چهار چوبی دارد . ارد بزرگ
هر چه نور بیشتر باشد ، سایه عمیق تر است . گوته
اگر از خطاهای خود درس نگیریم ، ممکن است در آینده نیز آنهارا تکرار کنیم . آنتونی رابینز
به کوهستان می نگرم ، درونم سرشار از نیرو می شود کوهها سر فرود می آورند ، و می گویند : باز ما را درخواهی نورد . ارد بزرگ
عشق یگانه منبع نیرو و قدرت واقعی شماست . باربارا دی آنجلیس
فرق انسان با حیوان در کنترل هوای نفس و هوسهاست . سقراط
پشیمانی، اولین گام برای پوزش است. ارد بزرگ
هر چه کمتر به زندگی وابسته شویم زنده تر خواهیم بود . ریمان
اگر ایلخانان به تاریخ بها می دادند و از آن عبرت می گرفتند هیچگاه به ایران نمی آمدند و به این سرنوشت شوم گرفتار نمی شدند . خواجه نصرالدین توسی
بزرگداشت ، بخشش بی ریای مهر است مهری که با آن می توان بوی بهار را همیشه همراه داشت . ارد بزرگ
چون به کسی اجازه دادی که در حضورتو سخن بگوید بر او درشتی و تندی مکن و بمان تا سخنش را به پایان برد . بزرگمهر
جهان هیولای انرژیست که آغاز و پایان ندارد وتنها خود را دگرگون می سازد . فردریش نیچه
افکار عمومی جایگاه آدمها را مشخص می کنند نه بر تخت نشینان . ارد بزرگ
زندگی چیه ؟
زندگی عشقه.
عشق چیه ؟
عشق بوسیدنه.
بوسیدن چیه ؟
بیا اینجا بهت بگم !!!
*********************************************************
گریه هامو تو ندیدی
هر چی گفتم نشنیدی
من کدوم عهد رو شکستم
که تو اس ام اس نمی دی ؟!
**********************************************************
سلام از معاملات عشقی مزاحمتون میشم ببخشید قلب شما مستاجر نمی خواد ؟!
**********************************************************
عزیزم !
من فعل خواستن تو را درست صرف نکردم ! یا تو مال من را ؟!
**********************************************************
میدونی معنی<۷۲۱> چیه؟
یعنی:
بین(۷) آسمون و (۲) عالم، (۱)دونه ای به خدا!
**********************************************************
تصور کنید و حس بگیرید که در یک بیابان خشک و بی آب و علف و بی پایانی خسته، گرسنه، تشنه در حال راه رفتن هستید. پس از 5 ساعت پیاده روی ناگهان ساختمان مجلل و با شکوهی در جلوی شما ظاهر می شود!
1. ساختمانی که جلوی شما ظاهر شده است چیست؟
الف-یک قصر
ب- یک موزه
ج-یک هتل
د-یک بنای مذهبی (مسجد-کلیسا-......)
2. شما از چه طریقی وارد ساختمان می شوید؟
الف- پنجره
ب- در
ج- بالکن
د- تونل زیر زمینی
وقتی وارد ساختمان شدید آن را بسیار مجلل و باشکوه می یابید. ناگهان صدای در زدن می شنوید. در را باز می کنید و کسی را می بینید که واقعاً می خواستید با او باشید:
3. آن شخص کیست؟
به گشتن ادامه می دهید. پلکانی را می بینید که به طبقه بالا می رود.
4. پلکان مارپیچی است یا مستقیم؟
از پلکان بالا می روید و تعداد پله ها را می شمارید.
5. چند پله بود؟ (هر عددی از یک تا بی نهایت)
بعد وارد اتاقی می شوید..........
6. دلتان می خواهد این اتاق چقدر بزرگ باشد؟
الف- به اندازه یک آکواریوم
ب- به اندازه یک اتاق معمولی
ج- به اندازه یک جنگل
د- به اندازه اقیانوس آرام
7. دلتان می خواهد رنگ دیوار اتاق چه باشد؟
الف- قرمز
ب- سیاه و سفید
ج- ارغوانی
د- زرد یا پرتقالی
و- رنگ های رنگین کمان
یک میز جلوی شما ظاهر می شود...
8. آیا میز گرد- مربع- مثلث یا بدون شکل خاصی است؟
و ظرفی با 5 میوه روی آن قرار دارد: گیلاس، سیب، کیوی، طالبی و هندوانه
9. یک میوه را انتخاب کنید.......
میوه ای که انتخاب کرده اید شما را به یاد این شخص می اندازد...
10. نام او را بنویسید.
11. شما میوه را برمی دارید و.........
الف- بلافاصله آن را می خورید.
ب- قسمت کرم خورده را می برید و قسمت سالمش را می خورید.
ج- آن را می برید و داخلش را می بینید که کرم خورده است و....بعد به خوردنش ادامه می دهید
د- اگر کرم خورده باشد تمامش را دور می اندازید
از آن ساختمان خارج می شوید و 5 حیوان را می بینید: موش، آهو، اسب، دلفین و فیل
12.این حیوانات را به ترتیب اولویت که برایتان دارند رده بندی کنید..
اگه چشمم تو رو خواست قول میدم چشممو ببندم، اگه زبونم تو رو خواست قول میدم گازش بگیرم ، اما اگه دلم تو رو خواست چه کار کنم.؟؟
************************************************************
عاشقت خواهم ماند بی انکه بدانی ...
دوستت خواهم داشت بی انکه بگویم ...
درد دل خواهم گفت بی هیچ کلامی ...
گوش خواهم داد بی هیچ سخنی ...
در آغوشت خواهم گریست بی انکه حس کنی ...
در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حرارتی !!!...
این گونه شاید احساساتم نمیرد
************************************************************
تمام گلهای قرمز دنیا مال تو و گلهای سفید مال من ، اگه تو فراموشم کردی گلهای قرمزت پرپر بشه ، اگه من فراموشت کردم گلهای سفید کفنم بشه
************************************************************
آری دوستی دو نیمه دارد نیمی از آن عشقی است که دل تو را بیقرار کرده است و نیمی دیگر آن محبتی است که در دل من می تپد
************************************************************
هر گاه دسته گلی برایت می فرستم با هزار ترفند گلی مصنوعی در آن می گذارم و رویش می نویسم تا خشک شدن آخرین گل دوستت دارم
http://iranjoke.ir/content/blogcategory/33/74/
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.
در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.
از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !
اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.
قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!
البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!
این بود انشای من