|
روزی سیبی از درخت ، روی سر مردی افتاد : آن مرد جاذبه زمین را کشف کرد. روزی سیبی از درخت ، روی سر مردی افتاد : آن مرد گفت : چه قدر بد شانس هستم و آنجا را ترک کرد. روزی سیبی از درخت ، روی سر مردی افتاد : آن مرد سیب را نقاشی کرد. روزی سیبی از درخت ، روی سر مردی افتاد : آن مرد سیب را بالذت خورد. روزی سیبی از درخت ، روی سر مردی افتاد : آن مرد عصاره شفا بخشی از آن ساخت و معجزه طب را آشکار کرد. روزی سیبی از درخت ، روی سر مردی افتاد : آن مرد سیب را گذاشت برای روز مبادا. روزی سیبی از درخت ، روی سر مردی افتاد : آن مرد گفت : این توطئه دشمن است و درخت را قطع کرد. روزی سیبی از درخت ، روی سر مردی افتاد : آن مرد به دل ذرات سیب سفر کرد و فلسفه جهان را از پیوند ذرات آن یافت. روزی سیبی از درخت ، روی سر مردی افتاد : آن مرد سیب را خاک کرد؛ تا نگاه بد بینانه دیگران ، سیب را پژمرده نکند. روزی سیبی از درخت ، روی سر مردی افتاد : آن مرد شعری گفت : << زندگی یک سیب است!>> خب حالا شما با چه زاویه ای به زندگی نگاه می کنید... |