کاریکاتور

3Jokes Comix (3) 

 

 

3Jokes Comix (2) 

 

 

3Jokes Comix (11) 

 

 

3Jokes Comix (10) 

 

 

3Jokes Comix (1)

 

 

با تشکر از آبجی مژگانم 

کلیپ

 اینها فیلمهای متحرک کوتاه هستند ، فقط حجمشون یکم زیاده برای اینکه همشون کامل لود بشند باید کمی صبر کنید  ....ا
 

    

 

 

  http://www.marshal-modern.ir/Archive/2010/5/22/securedownload1.gif   

 

 

 http://www.marshal-modern.ir/Archive/2010/5/22/securedownload11.gif 

 

 

http://www.marshal-modern.ir/Archive/2010/5/22/securedownload10.gif 

 

 http://www.marshal-modern.ir/Archive/2010/5/22/securedownload6.gif 

 

 

مجموعه ای از 14 آیکون زیبای ماشین

مجموعه ای از 14 آیکون زیبای ماشین

 

مجموعه ای از 14 
آیکون زیبای ماشین

مجموعه ای که پیش رو دارید شامل آیکون های جداب و با کیفیت ماشین است که می توانید از سایت میهن دانلود دریافت نمائید. این آیکون های گرافیکی در دو فرمت ICO و PNG قرار داده شده اند که می توانید در طرح های خود از آن ها استفاده نمائید. در این مجموعه 14 آیکون ماشین های انیمیشنی قرار دارد.

دانلود

دانلود تصاویر پس زمینه منحصر به فرد از اروپا

 

eunique_wallpapers_from_europe_Www.Mihandownload.Com.jpeg


امروز برای کاربران میهن دانلود مجموعه ای زیبا از تصاویر منحصر به فرد از اروپا را آماده کرده ایم .این مجموعه شامل 30 عکس زیبا از طبیعت زیبای اروپا میباشد .این تصاویر دارای گرافیک بالا بوده و در نوع خود بی نظیر میباشند . هم اکنون شما میتوانید با مراجعه به ادامه مطلب این تصاویر زیبا را از سایت میهن دانلود دریافت کنید 

داستان کوتاه

3 داستان کوتاه

 

دلهره امتحان

 

http://up.iranblog.com/Files/2744dd94d87e4afea32f.jpg

 

زنگ آخر بود . از کلاس فرار کردم، از امتحان جبر!

در گوشه ای از حیاط، خودم را گم و گور کردم. اما دلهره امتحان و جواب ندادن به سوالات جبر و نمره

 صفر ..

اکنون چند سال از آن روز می گذرد اما باز هم دلهره امتحان جبر آن روز را با خود دارم.

به پسرم گفتم: «اگه بلد نیستی، اگه خواستی سر جلسه امتحان حاضر نشی، اشکالی نداره، یه راست بیا خونه، توی حیاط مدرسه نمون، یه وقت غصه نخوری بابا!»

پسرم با غرور در جوابم گفت: «نه بابا، مطمئن باش، با مجید، همکلاسیم، قرار گذاشتیم که جواب سوالات رو به همدیگه برسونیم.»

حال چند ساعت از رفتن پسرم به مدرسه می گذرد اما دلهره جلسه امتحان رهایم نمی کند!

http://up.iranblog.com/Files/cf7f04fe14724ce58c94.jpg

 

پاسخ جالب آلبرت انیشتین به خواستگارش

 

http://up.iranblog.com/Files/4804ee8a58984940a991.jpg

 

می گویند "مریلین مونرو " یک وقتی نامه ای نوشت به " البرت اینشتین " که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه ها یمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند !

اقای " اینشتین " هم نوشت :
ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم .واقعا هم که چه غوغایی می شود !
ولی این یک روی سکه است .
فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود !

http://up.iranblog.com/Files/cf7f04fe14724ce58c94.jpg

 

مرگ یک مرد

 

مرد، دوباره آمد همانجای قدیمی
روی پله های بانک، توی فرو رفتگی دیوار
یک جایی شبیه دل خودش،
کارتن را انداخت روی زمین، دراز کشید،
کفشهایش را گذاشت زیر سرش، کیسه را کشید روی تنش،
دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش.

خیابان ساکت بود،
فکرش را برد آن دورها، کبریت های خاطرش را یکی یکی آتش زد.
در پس کورسوی نور شعله های نیمه جان ، خنده ها را میدید و صورت ها را
صورتها مات بود و خنده ها پررنگ ،
هوا سرد بود، دستهایش سردتر،
مچاله تر شد، باید زودتر خوابش میبرد.

صدای گام هایی آمد و .. رفت،
مرد با خودش فکر کرد، خوب است که کسی از حال دلش خبر ندارد،
خنده ای تلخ ماسید روی لبهایش.
اگر کسی می فهمید او هم دلی دارد خیلی بد میشد، شاید مسخره اش می کردند،
مرد غرور داشت هنوز، و عشق هم داشت،
معشوقه هم داشت، فاطمه، دختری که آن روزهای دور به مرد می خندید،
به روزی فکر کرد که از فاطمه خداحافظی کرده بود برای آمدن به شهر.

گفته بود: - بر میگردم با هم عروسی می کنیم فاطی، دست پر میام ...
فاطمه باز هم خندیده بود.

آمد شهر، سه ماه کارگری کرد،
برایش خبر آوردند فاطمه خواستگار زیاد دارد، خواستگار شهری، خواستگار پولدار،
تصویر فاطمه آمد توی ذهنش، فاطمه دیگر نمی خندید.

آگهی روی دیوار را که دید تصمیمش را گرفت،
رفت بیمارستان ، کلیه اش را داد و پولش را گرفت ،
مثل فروختن یک دانه سیب بود.

حساب کرد ، پولش بد نبود ، بس بود برای یک عروسی و یک شب شام و شروع یک کاسبی.

پیغام داد به فاطمه بگویند دارد برمیگردد.
یک گردنبند بدلی هم خرید، پولش به اصلش نمی رسید،
پولها را گذاشت توی بقچه، شب تا صبح خوابش نبرد.

صبح توی اتوبوس بود، کنارش یک مرد جوان نشست.

- داداش سیگار داری؟
سیگاری نبود، جوان اخم کرد.

نیمه های راه خوابش برد، خواب میدید فاطمه می خندد، خودش می خندد، توی یک خانه یک اتاقه و گرم.

چشم باز کرد ، کسی کنارش نبود ، بقچه پولش هم نبود ، سرش گیج رفت ، پاشد :
- پولام .. پولاااام .

صدای مبهم دلسوزی می آمد ،
- بیچاره ،
- پولات چقد بود؟
- حواست کجاست عمو؟

پیاده شد ، اشکش نمی آمد ، بغض خفه اش می کرد ، نشست کنار جاده ، از ته دل فریاد کشید، جای بخیه های روی کمرش سوخت.

برگشت شهر، یکهفته از این کلانتری به آن پاسگاه، بیهوده و بی سرانجام ، کمرش شکست ، دل برید ، با خودش میگفت کاشکی دل هم فروشی بود.
...

- پاشو داداش ، پاشو اینجا که جای خواب نیس ...
چشمهاشو باز کرد ، صبح شده بود ، تنش خشک شده بود ،
خودشو کشید کنار پله ها و کارتن رو جمع کرد.

در بانک باز شد ، حال پا شدن نداشت ، آدم ها می آمدند و می رفتند.

- داداش آتیش داری؟
صدا آشنا بود، برگشت، خودش بود ، جوان توی اتوبوس وسط پیاده رو ایستاده بود ،
چشم ها قلاب شد به هم ،
فرصت فکر کردن نداشت ،
با همه نیرویی که داشت خودشو پرتاب کرد به سمت جوان دزد.
- آی دزد ، آیییییی دزد ، پولامو بده ، نامرد خدانشناس ... آی مردم ...

جوان شناختش.

- ولم کن مرتیکه گدا ، کدوم پولا ، ولم کن آشغال ...
پهلوی چپش داغ شد ، سوخت ، درست جای بخیه ها ، دوباره سوخت ، و دوباره ....
افتاد روی زمین.

جوان دزد فرار کرد.
- آییی یی یییییی

مردم تازه جمع شده بودند برای تماشا،
دستش را دراز کرد به سمت جوان که دور و دور تر میشد ،
- بگیریتش .. پو . ل .. ام
صدایش ضعیف بود ،
صدای مبهم دلسوزی می آمد ،
- چاقو خورده ...
- برین کنار .. دس بهش نزنین ...
- گداس؟
- چه خونی ازش میره ...

دستش را گذاشت جای خالیه کلیه اش
دستش داغ شد
چاقوی خونی افتاده بود روی زمین ،
سرش گیج رفت ،
چشمهایش را بست و ... بست .

نه تصویر فاطمه را دید نه صدای آدم ها را شنید ،
همه جا تاریک بود ... تاریک .
.........
همه زندگی اش یک خبر شد توی روزنامه :
- یک کارتن خواب در اثر ضربات متعدد چاقو مرد . همین...

هیچ آدمی از حال دل آدم دیگری خبر ندارد ،
نه کسی فهمید مرد که بود، نه کسی فهمید فاطمه چه شد
مثل خط خطی روی کاغذ سیاه می ماند زندگی.

بالاتر از سیاهی که رنگی نیست ،
انگار تقدیرش همین بود که بیاید و کلیه اش را بفروشد به یک آدم دیگر ،
شاید فاطمه هم مرده باشد ،
شاید آن دنیا یک خانه یک اتاقه گرم گیرشان بیاید و مثل آدم زندگی کنند ،

کسی چه میداند ؟!
کسی چه رغبتی دارد که بداند ؟
زندگی با ندانستن ها شیرین تر می شود ،
قصه آدم ها ، مثل لالایی نیست
قصه آدم ها ، قصیده غصه هاست . 

 

 

WarningTM

حتما ببینید

 hi
روی لینک زیر کلیک کنید
http://www.milaadesign.com/wiz.swf




باور نکردنیه
!!!!!!!!!!!!!!!

 با تشکر از برادر عزیزم

فاطمه فاطمه است

دکتر شریعتی:

خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است. دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است. دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است. دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست.

نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست.

آموخته ام که

اموخته ام که
با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید
ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب
خرید، ولی عشق را نه

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی
به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به
دست بیاورم
آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد

نی نی

> www.Kocholo.org <  عکسهای بیشتر> کلیک کنید < سایت عاشقانه و عکس کوچولو 

 

 

> www.Kocholo.org <  عکسهای بیشتر> کلیک کنید < سایت عاشقانه و عکس کوچولو

 

 

 

> www.Kocholo.org <  عکسهای بیشتر> کلیک کنید < سایت عاشقانه و عکس کوچولو

 

 

 

متن زیبا

متنی زیبا و خواندنی در گفتگو با حضرت آدم !

نامت چه بود؟ آدم
فرزند؟ من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت


نامت چه بود؟
آدم


فرزند؟
من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت


محل تولد؟
بهشت پاک


اینک محل سکونت؟
زمین خاک


آن چیست بر گرده نهادی؟
امانت است


قدت؟
روزی چنان بلند که همسایه خدا،اینک به قدر سایه بختم به روی خاک


اعضاء خانواده؟
حوای خوب و پاک ، قابیل خشمناک ، هابیل زیر خاک


روز تولدت؟
روز جمعه، به گمانم روز عشق


رنگت؟
اینک فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه


چشمت؟
رنگی به رنگ بارش باران ، که ببارد ز آسمان


وزنت ؟
نه آنچنان سبک که پرم دئر هوای دوست ... نه آ نچنان وزین که نشینم بر این خاک


جنست ؟
نیمی مرا ز خاک ، نیمی دگر خدا


شغلت ؟
در کار کشت امیدم


شاکی تو ؟
خدا


نام وکیل ؟
آن هم خدا


جرمت؟
یک سیب از درخت وسوسه


تنها همین ؟
همین

!!!!

حکمت؟
تبعید در زمین


همدست در گناه؟
حوای آشنا


ترسیده ای؟
کمی


ز چه؟
که شوم اسیر خاک


آیا کسی به ملاقاتت آمده؟
بلی


که؟
گاهی فقط خدا


داری گلایه ای؟
دیگر گلایه نه؟، ولی...


ولی چه ؟
حکمی چنین آن هم یک گناه!!؟


دلتنگ گشته ای ؟
زیاد


برای که؟
تنها خدا


آورده ای سند؟
بلی


چه ؟
دو قطره اشک


داری تو ضامنی؟ بلی


چه کسی ؟ تنها کسم خدا


در آ خرین دفاع؟

می خوانمش که چنان اجابت کند دعا

aande1.gif

  

http://www.kocholo.org/1638-%20متن%20زیبا%20آدم%20یتیم%20خدا

اگه دوست دارین عکس و مطالب جالب ببینید :

 به این سایت مراجعه کنید 

شادینه