سرزمین زیبا
سرزمین زیبا

سرزمین زیبا

چگونه با جنس مخالف رابطه ای سالم داشته باشیم!

 

1

 

2- انعطاف پذیر باشید، به عقاید دیگران احترام بگذارید، هیچگاه دو انسان، عقاید و رفتار یکسان ندارند، بنابراین انتظار نداشته باشید که هر چیزی که می گویید، نفر مقابل آن را براحتی قبول کنید. رابطه ای دو طرفه و سودمند داشته باشید. در قرارهای خود سروقت حاضر شوید، اگر تعهد خاصّی بین خود گذاشته اید مثل ازدواج و ... به تعهدات خود پای بند باشید تا همواره امنیت و اعتماد بین شما برقرار باشد.

3- به دنبال نقاط مشترک رفتاری خود و نفر مقابل باشید تا در این بین، اختلافات و نقطه نظرهای متفاوت یکدیگر را راحت تر قبول کنید، به این ترتیب هر دو از این رابطه ی دو طرفه لذّت خواهید برد. حقیقت این است که نمی شود در یک رابطه همواره به سود خود روند را پیش ببرید و در ادامه انتظار داشته باشید در این رابطه موفق و پیروز باشید. "اگر می خواهی تو را دوست داشته باشم باید این کار را .... بکنی"، چرا که این توقعات دائماً باعث بحث و جدل می شود، شاید هم وقتی خیالتان راحت شود که با این اختلافات، نهایتاً وی شرط شما را بپذیرید، ولی خوب، این رابطه پابرجا نخواهد بود. به نظرات وتجربیات یکدیگر گوش فرا دهید و آنها را در زندگی خود سهیم کنید. اگر فکر می کنید که نمی توانید این سهیم بودن و دو طرفه بودن رابطه را تحمّل یا ایجاد کنید، این بدان معنیست که هیچ گاه قادر نیستید یک رابطه ی سالم و با پرجا را داشته باشید.

 

4- همواره به رابطه خود به عنوان یک پدیده و تجربه ی جدید در زندگی بنگرید. مطمئناً طرف مقابل شما نیز تجربیات و ناشناخته هایی سودمند را برای شما دارد و به این ترتیب ناخودگاه هر دوی شما به خودسازی و تکامل نفر مقابل می پردازید و در نهایت با این دید، هر دو طرف از رابطه ی خود راضی و خرسند هستند.

 

5- شجاع باشید، حسّ خود را بیان و حقایق را قبول کنید. اگر واقعاً او را دوست دارید با طرف خود روراست باشید و احساس درونی خود را بیان کنید. متأسفانه برخی با پنهان کردن علاقه و گذشته یا وقایع کنونی زندگی خود، مجبور به دروغ گفتن های پی در پی و در نتیجه سبب بروز اختلافات و عدم اطمینان در رابطه می شوند.

 

6- یکدیگر را ببخشید. بخشش یعنی گذشته را فراموش کردن و به فکر حال بودن. در این صورت قادرید بر زندگی کنونی خود مسّلط باشید. در مورد مسائل آینده صحبت کنید و سعی کنید به قول ها و تعهدات اخلاقی بین خود، پای بند باشد. اگر نتوانید گذشته را فراموش کنید، این خود زنگ خطری برای تباهی رابطه ی شماست. هم شما و هم نفر مقابل باید ضمن گذشت از خطاهای یکدیگر، سعی کنید با عدم تکرار آنها، روند جدیدی را شروع کنید. از ناامید شدن، کینه و خشم خودداری کنید. در صورت بروز اختلاف اگر وی از شما خواست او را برای مدّتی تنها بگذارید، به خواسته وی احترام بگذارید، به او وقت دهید و نیازش را در آن لحظه درک کنید.

 

7- توقعات خود را بازنگری کنید. با خود رو راست باشید و برخی توقعات و انتظارات نابجای خود را به خصوص در موردمسائل مالی، اصلاح کنید. بدانید که هر انسانی در روابط خود همواره به دنبال عشق، مهربانی و آرامش است.

 

8- مسئولیت پذیر باشید. مسئولیت یعنی: توانایی حل و برطرف کردن مشکلات نفر مقابل، نه سرزنش وی. سعی کنید از همه ی خلّاقیت و قدرت خود برای حل مشکل او استفاده کنید، نه اینکه با سرزنش یا گفتن جمله ی"متأسفم، این مشکل توست!" خود را راحت کنید.

 

9- همواره از وی و همچنین خود تقدیر کنید. البته که در حین بحث و جدل و اختلاف، تقدیر و تحسین کاری بس مشکل است. بهتر است زمانی که در حالت آرامش هستید، از وی تقدیر کنید و مزایای او را یاد کنید، در نتیجه از آن پس قادرید، در ابتدای شروع بحث و جدل، با شجاعت تعریف و تمجید از نفر خود، آتش اختلاف را در ابتدا خاموش  و عشق و حسن نیّت خود را نشان دهید.

 

10- اشتباهات خود را قبول کنید و معذرت خواهی کنید. در صورت بروز اختلاف یا بحث و جدل، بهتر است از یکدیگر فرصت بررسی را در مورد اشتباهاتی که شما یا او مرتکب شده است، بخواهید. بعد از 5 یا 10 دقیقه آرامش، اگر از قصور از شما بوده است، علّت عصبانیت و ناراحتی خود را صادقانه به وی بگویید، از اینکه او کاری را بر خلاف میل شما یا تعهداتتان انجام داده است یا ... صحبت کنید. از او نیز بخواهید که ضمن بررسی رفتار خود، منصفانه به شما توضیح دهد، در واقع با این کار ضمن کمک به ثبات و تقویت رابطه ی خود، به نوعی الگویی برای او می شوید تا در صورت وقوع تقصیر از طرف شما، او نیز همچین برخورد مناسبی را داشته باشد.

- هیچ کس غیر از خودتان مسئول شادی شما نیست! بهتر است اوّل از خودتان بپرسید که چرا هیچ وقت شاد نیستید؟ یکی از دلایل اختلاف در رابطه ها این است که فرد دائماً شاکیست و با روحیه ای ضعیف طرف مقابل را مورد سرزنش قرار می دهد. تنها کسی که کنترل زندگی شما را بر عهده دارد، خود شما هستید، دقیقاً خودتان هستید که با رویه خود در رابطه ها می توانید روند بد یا خوب بودن آن رابطه را تعیین و ادامه دهید.

گاندی

دیدگاه زیبای گاندی: 7 مورد خطرناک!

از نظر گاندی هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هستند:

1-ثروت، بدون زحمت
2-لذت، بدون وجدان
3-دانش، بدون شخصیت
4-تجارت، بدون اخلاق
5-علم، بدون انسانیت
6-عبادت، بدون ایثار
7-سیاست، بدون شرافت
این هفت مورد را گاندی تنها چند روز پیش از مرگش بر روی یک تکه کاغذ نوشت و به نوه‌اش داد

سخنان بزرگان

ریشه آدم های سست بنیاد همانند درختان ریشه در مرداب ، لرزان است . ارد بزرگ



هرگز فرصت گفتن « دوستت دارم » را از دست مده . براون



خردورزان همیشه به راه آزادگان و راستان می روند . بزرگمهر


رایزن نباید سودی روشنی در راهی که نشان می دهد داشته باشد . ارد بزرگ



هدف از زندگی این است که از یک حرمت نفس والا برخوردار باشیم و بتوانیم جدا از مهارت یا عدم مهارت در یک تخصص یا زمینه خاص و تأیید یا عدم تأیید دیگران حرمت نفس خود را حفظ کنیم . ناتانیل براندن


اشخاص بزرگ و با همت به کوه مانند، هر چه به ایشان نزدیک شوی عظمت و ابهت آنان بر تو معلوم شود و مردم پست و دون همانند سراب مانند که چون کمی به آنان نزدیک شوی به زودی پستی و ناچیزی خود را بر تو آشکار سازند. گوته



برای‌ ازدواج‌ کردن‌، بیش‌ از جنگ‌ رفتن‌، شجاعت‌ لازم‌ است‌. کریستین‌



مرور زمان به خودی خود بسیاری از نگرانی ها را از بین می برد . دیل کارنگی



در هستی جنبش حشرات هم چهار چوبی دارد . ارد بزرگ



هر چه نور بیشتر باشد ، سایه عمیق تر است . گوته



اگر از خطاهای خود درس نگیریم ، ممکن است در آینده نیز آنهارا تکرار کنیم . آنتونی رابینز



به کوهستان می نگرم ، درونم سرشار از نیرو می شود کوهها سر فرود می آورند ، و می گویند : باز ما را درخواهی نورد . ارد بزرگ


عشق یگانه منبع نیرو و قدرت واقعی شماست . باربارا دی آنجلیس



فرق انسان با حیوان در کنترل هوای نفس و هوسهاست . سقراط



پشیمانی، اولین گام برای پوزش است. ارد بزرگ



هر چه کمتر به زندگی وابسته شویم زنده تر خواهیم بود . ریمان



اگر ایلخانان به تاریخ بها می دادند و از آن عبرت می گرفتند هیچگاه به ایران نمی آمدند و به این سرنوشت شوم گرفتار نمی شدند . خواجه نصرالدین توسی



بزرگداشت ، بخشش بی ریای مهر است مهری که با آن می توان بوی بهار را همیشه همراه داشت . ارد بزرگ



چون به کسی اجازه دادی که در حضورتو سخن بگوید بر او درشتی و تندی مکن و بمان تا سخنش را به پایان برد . بزرگمهر



جهان هیولای انرژیست که آغاز و پایان ندارد وتنها خود را دگرگون می سازد . فردریش نیچه


افکار عمومی جایگاه آدمها را مشخص می کنند نه بر تخت نشینان . ارد بزرگ






21 روش برای گفتن دوستت دارم بدون گفتن حتی یک کلمه


همانطور که می دانید گفتن دوستت دارم برای شما و همچنین برای نامزدتان بسیار اهمیت دارد. اما شما نباید به گفتن دوستت دارم بسنده کنید. درحقیقت، ابراز علاقه غیر کلامی روش بهتری برای جذب کردن مردان است.


مردها تمایل دارند که دوستت دارم را در کارهایشان ثابت کنند بنابراین برای ابراز احساساتشان کمتر از این جمله استفاده می کنند.  ما در اینجا شما را با نحوه ابراز علاقه چند نفر آشنا می کنیم تا ببینید چگونه می توانید علاقه و عشقتان را بدون گفتن یک کلمه به طرف مقابلتان ابراز کنید.
 
 
رمانتیک باشید
• گاهی اوقات من یک پیام عاشقانه برای همسرم روی میز صبحانه اش می نویسم. مخصوصا روز ولنتاین با برش های نان روی میز صبحانه علاقه ام را به او نشان میدهم. او با دیدن این پیام عاشقانه لبخندی بر لبانش می نشیند.

• هرچندوقت یکبار روی یک کارت برایش می نویسم که چقدر دوستش دارم و از او تشکر می کنم که قبل از اینکه بخوابد آن را بخواند.

• همسر من، گاهی اوقات به ماموریت کاری می رود و وقتی که برمی گردد، به او هدیه کوچکی می دهم. هدیه را روی میز آشپزخانه می گذارم و منتظر می مانم  تا متوجه اش شود. هدیه ای که برایش تهیه می کنم می تواند عطر مورد علاقه اش، گل طبیعی، یا حتی یک تکه وسیله زینتی که خودم درستش کردم باشد.

•  من گاهی اوقات نوشته های عاشقانه، را در کشوی لباسهای همسرم می گذارم. او هرگز نمی تواند پیش بینی کند که دفعه بعد چه چیزی خواهد دید. او بعد از دیدن نوشته های من آن را بر می دارد و می داند که کار من است. 

• من روی آینه برای همسرم می نویسم دوستت دارم تا هروقت سراغ آینه رفت آن را ببیند.
 

زندگی را راحت بگیرید
• شوهر من هر شب خمیردندان را روی مسواکم می ریزد و روی سینک می گذارد. او بهترین شوهر دنیا است.

• من لیست کانال های تلویزیون را به ترتیب علائق شوهرم تنظیم می کنم. مثلا اول کانالی که بیشتر فیلم پخش می کند و سپس کانال ورزشی. چون می دانم که او به این دو شبکه علاقه دارد البته این موضوع را به او نمی گویم. زمانی که کنترل تلویزیون را دستش گرفت کاملا سورپریز می شود.

• قبل از اینکه شوهرم سرکار برود، میز صبحانه را آماده می کند. برای یک مرد، این واقعا قدم بزرگی است.

•  شوهر من هر روز صبح زود بیدار می شود. با وجود اینکه کارش ساعت 9 شروع می شود و می توانید دیرتر از من بیدار شود اما اینگونه نیست. وقتی که من آماده شدم، همسرم سه فرزندمان را به سمت ماشینش می برد تا آنها را برساند. برای من این کار بهترین روش است که نشان می دهد او همه ما را عاشقانه دوست دارد.
 

قدردانی تان را نشان دهید
• وقتی که من و همسرم با دوستانمان بیرون می رویم من واقعا به خودمان افتخار می کنم حتی اگر او درمورد چیزهای کوچکی از من صحبت کند.

•  هر روز صبح قبل از اینکه من از خواب بیدار شوم، همسرم دو عدد حوله تمیز برایم آماده می کند تا وقتی که حمام رفتم حوله ام آماده باشد. یک حوله بزرگ برای بدنم و یک حوله کوچکتر برای موهایم.
 
با در آغوش گرفتن همسرتان از او تشکر و قدردانی کنید
اولین اعتراضی که بیشتر از بقیه از مردان می شنویم این است که آنها می گویند ما برای کاری که انجام می دهیم قدردانی نمی شویم. دفعه بعد که شوهرتان برای بردن زباله ها به بیرون از خانه رفت برای 30 ثانیه هم که شده او را در آغوش بگیرید و از او قدردانی کنید. مردان فوق العاده تحت تاثیر این روش قرار میگیرند.

•  زمستان ها موقع صبح، من ماشین شوهرم را استارت می زنم تا زمانی که می خواهد سرکار برود ماشینش گرم شده باشد.
 

نشانه های عشق و صمیمیت را از خودتان به جا بگذارید
• صفحه موبایل همسرتان را عوض کنید تا هروقت به گوشی اش نگاه کرد جمله دوستت دارم را بخواند.

• من و همسرم ایمیل های کوتاهی برای همدیگر می فرستیم تا به همدیگر نشان دهیم که در هر لحظه چه حسی نسبت به یکدیگر داریم. یکبار او برای من نوشت: آهنگ یک خواننده مرا یاد تو می اندازد. حالا هرموقع که من آن را گوش می کنم متوجه می شوم چقدرشوهرم مرا دوست دارد.

•  شوهر من ساعت 5:30 صبح بیدار می شود، اما شب قبل لباسهایش را از داخل کمد و کشویش بیرون می آورد تا صدای باز و بسته شدن آنها مرا بیدار و اذیت نکند. به نظر شما این عشق نیست؟!
 

یک پیام رمزدار بفرستید
• روی دیوار هال تا دیوار اتاق خواب نوشته ای دنباله دار برای همسرتان بنویسید.

• هر روز صبح که شوهرم سر کار می رود سه بار برایم بوق می زند. با این کار به من نشان می دهد که دوستت دارم 
 

چند داستان عالی

قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید. کاغذ را گرفت.

روی کاغذ نوشته بود" لطفا۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین" .۱۰ دلار همراه کاغذ بود. قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت .

سگ هم کیسه راگرفت و رفت. قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و بدنبال سگ راه افتاد.  

سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید .

با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و  بعد از خیابان رد شد.

قصاب به دنبالش راه افتاد. سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد.

قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند.

 اتوبوس آمد, سگ جلوی اتوبوس آمد و شماره انرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت.

صبر کرد تا اتوبوس بعدی آمد دوباره شماره آنرا چک کرد  اتوبوس درست بود سوار شد.

قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.

اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود وسگ منظره بیرون را تماشا می کرد.

پس از چند خیابان سگ روی پنجه باند شد و زنگ اتوبوس را زد.

اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد. قصاب هم به دنبالش.

سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید.

گوشت را روی پله گذاشت و کمی عقب رفت و خودش را به در کوبید.

اینکار را بازم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد.

سگ به طرف محوطه باغ رفت  و روی دیداری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت.

مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیه سگ و کرد.

قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد: چه کار می کنی دیوانه؟ این سگ یه نابغه است. ا

ین باهوش ترین سگی هست که من تا بحال دیدم.

مرد نگاهی به قصاب کرد و گفت: تو به این میگی باهوش؟

 این دومین بار تو این هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه D: 

 

************************************************************ 

 

مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود و برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟ به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا از اونجا دور شدمروز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟ اون هیچ جوابی نداد.... حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم اونجا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی... از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا ، اونم بی خبر سرش داد زدم ": چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!" گم شو از اینجا! همین حالا اون به آرامی جواب داد : " اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم " و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد . یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم . بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی همسایه ها گفتن که اون مرده ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم ، خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم آخه تو وقتی کوچیک بودی توی یک تصادف یکی از چشمات رو از دست دادی و من به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم بنابراین چشم خودم رو دادم به تو برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه با همه عشق و علاقه من به تو!!!!!!!!!!!!  

 

****************************************************** 

 زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و بر روی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.

مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند. وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود فکر کرد : بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.

ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت، آن مرد هم همین کار را می‌کرد. اینکار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنشی نشان دهد. وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد : حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟ مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش دیگرش را خورد. این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست! زن جوان حسابی عصبانی شده بود.

در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت. وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!

خیلی شرمنده شد! از خودش بدش آمد ... یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود. آن مرد بیسکوئیت‌هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد! در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت‌هایش می‌خورد خیلی عصبانی شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت‌خواهی نبود. 

 

www.mishi.com 

رنگ ها

  برای لاغر شدن ، از بشقاب و رومیزی آبی رنگ استفاده کنید. رنگ آبی اشتها را کم می‌کند  

  اگر مضطرب هستید و فشار عصبی طاقت شما را بریده است، از رنگ سبز استفاده کنید. رنگ سبز آرامبخش است و فشار خون را کاهش می‌دهد
 

اگر بی‌حال و حوصله هستید، رنگ نارنجی را انتخاب کنید، هنگام استحمام صبحگاهی از حوله ابزار نارنجی استفاده کنید، رنگ نارنجی بی‌حالی شما را از بین می‌برد .
 

اگر از کم خونی رنج می‌برید، میوه‌های قرمز رنگ مانند گیلاس ، توت فرنگی و گوشت قرمز مصرف کنید 

 

افراد افسرده لباس زرد رنگ بپوشند. غذاهای زرد بخورند و رنگ زرد را اطراف خود بجویند. رنگ زرد سطح انرژی را بالا برده و مانع افسردگی می‌شود  

 
 
اگر کم خواب هستید وسایل اتاق خواب را به رنگ بنفش درآورید یا از چراغ خواب به رنگ بنفش استفاده کنید. رنگ بنفش آرامش دهنده و خواب‌آور است  

 
 
اگر مشکلی پیش روی شماست، از رنگ نیلی استفاده کنید، رنگ نیلی کمک می‌کند تا بهتر بیندیشید  

                                      www.mishi.com 

جملات عشقولانه

در کنار رویاهایم همیشه یک صندلی خالی برای تو هست چه بنشینی چه بروی دوستت دارم

زندگی مثل دیکته است ، هی غلط می نویسیم و هی پاک می کنیم ، دوباره می نویسیم و باز پاک می کنیم ، غافل از اینکه یه روز داد می زندد ورقه ها بالا !

تا قاف ترین قله ی هستی، سیمرغ ترین همسفرم باش، من مرغ اسیر دل دریاچه ی نورم، تا پر بکشم سوی خدا بال و پرم باش

اگه بی هوا کسی وارد زندگیت شد بدون کار خدا بوده ! اگه بی محابا دلها از دستها بهم گره خورد بدون کار خدا بوده ! اگه گریه هات تو خنده غفلت دیگران شنیده نشد تا خرد نشی بدون تنها محرمت خدا بوده ! حالا هم اگه دلت شکسته و بغض تنهایی خفه ات کرده شک نکن تنها مرحمت خداست که از سر تواضع یه بهونه واسه نوازشت گیر آورده .

گرمی سلامم آتش خاطره هاست قبولش کن ، گرچه میان ما فاصله هاست

خدایا طاقت هجرش ندارم تو میدانی که او را دوست دارم شده در زندگی لیلای عشقم و من مجنون عشقش در دیارم

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد ، دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلامش مرا در عشقش غرق می کند ، دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد ، دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند ، دلم برای کسی تنگ است ، دلم برای تو تنگ است .

چراغ دل تاریکم از این خانه مرو ، آشنای تو منم بر در بیگانه مرو ، شمع من باش و بمان نور ز تو اشک ز من ، جانفشان تو منم در بر پروانه مرو ، سوختی جان مرا آه مکن ، اشک مریز ، از بر عاشق دلداده غریبانه مرو .

از جرم عشق گر پیش کسم راه نیست ، یا رب تو آگهی که محبت گناه نیست

انجماد قلب ها را از خشک سالی چشم ها می توان فهمید ، چشمی که گریستن نمی داند ، زیستن نمی تواند

مهربانی نقش هر نقاش نیست ، هر که نقشی را کشید نقاش نیست ، نقش را نقاش معنا می دهد ، مهربانی نقش یار است ، حیف که یار نقاش نیست .

قلمی خواهم ساخت از نی باغ بهشت ، جوهر از شیشه ذات ، کاغذ از صفحه دل ، نور از شمع حیات ، تا بنویسم همه جا نام زیبای تو را .

عشق را وارد کلام کنیم تا به هر عابری سلام کنیم و به هر چهره ای تبسم داشت ما به آن چهره احترام کنیم زندگی در سلام و پاسخ اوست عمر را صرف این پیام کنیم عابری شاید عاشقی باشد پس به هر عابری سلام کنیم

پرسید به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هیچ کس. پرسید پس به خاطر چه زنده هستی؟ با اینکه دلم فریاد میزد "به خاطر تو" با یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ چیز. ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است

هر وقت نتوانستی کسی را فراموش کنی بدان هنوز تو در خاطرش هستی .

نه از قایق می نویسم ، نه از زخم شقایق می نویسم ، به یاد لحظه های با تو بودن ، به یاد آن دقایق می نویسم  

 

www.mishi.com 

کدامیک را سوار می‌کنید ؟

 

یک شرکت بزرگ قصد استخدام تنها یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت. پرسش این بود
شما در یک شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس در حال عبور کردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است. یک خانم/آقا که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما می‌توانید تنها یکی از این سه نفر را برای سوار نمودن بر گزینید. کدامیک را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را بطور کامل شرح دهید

پیش از اینکه ادامه حکایت را بخوانید شما نیز کمی فکر کنید
..........

..........

........

.......

......

.....

.....

...

..
 

قاعدتاً این آزمون نمی‌تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خاص خودش را دارد.
پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید. هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.
شما باید پزشک را سوار کنید. زیرا قبلاً او جان شما را نجات داده و این فرصتی است که می‌توانید جبران کنید. اما شاید هم بتوانید بعداً جبران کنید.
شما باید شخص مورد علاقه‌تان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا کنید.

از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، تنها شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود :
سوئیچ ماشین را به پزشک می‌دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم متحمل طوفان شده و منتظر اتوبوس می‌مانیم.

پاسخی زیبا و سرشار از متانتی که ارائه شد گویای بهترین پاسخ است و مسلما همه می‌پذیرند که پاسخ فوق بهترین پاسخ است، اما هیچکس در ابتدا به این پاسخ فکر نمی‌کند. چرا؟
زیرا ما هرگز نمی‌خواهیم داشته‌ها و مزیت‌های خودمان را (ماشین) (قدرت) (موقعیت) از دست بدهیم. اگر قادر باشیم خودخواهی‌ها، محدودیت ها و مزیت‌های خود را از خود دور کرده یا ببخشیم گاهی اوقات می‌توانیم چیزهای بهتری بدست بیاوریم.
تحلیل فوق را می‌توانیم در یک چارچوب علمی‌تر نیز شرح دهیم: در انواع رویکردهای تفکر، یکی از انواع تفکر خلاق، تفکر جانبی است که در مقابل تفکر عمودی یا سنتی قرار می‌گیرد. در تفکر سنتی، فرد عمدتاً از منطق، در چارچوب مفروضات و محدودیت‌های محیطی خود، استفاده می‌کند و قادر نمی‌گردد از زوایای دیگر محیط و اوضاع اطراف خود را تحلیل کند. تفکر جانبی سعی می‌کند به افراد یاد دهد که در تفکر و حل مسائل، سنت شکنی کرده، مفروضات و محدودیت ها را کنار گذاشته، و از زوایای دیگری و با ابزاری به غیر از منطق عددی و حسابی به مسائل نگاه کنند.
در تحلیل فوق اشاره شد اگر قادر باشیم مزیت‌های خود را ببخشیم می‌توانیم چیزهای بهتری بدست بیاوریم. شاید خیلی از پاسخ‌دهندگان به این پرسش، قلباً رضایت داشته باشند که ماشین خود را ببخشند تا همسر رویاهای خود را به دست آورند. بنابراین چه چیزی باعث می‌شود نتوانند آن پاسخ خاص را ارائه کنند. دلیل آن این است که به صورت جانبی تفکر نمی‌کنند. یعنی محدودیت ها و مفروضات معمول را کنار نمی‌گذارند. اکثریت شرکت‌کنندگان خود را در این چارچوب می‌بینند که باید یک نفر را سوار کنند و از این زاویه که می‌توانند خود راننده نبوده و بیرون ماشین باشند، درباره پاسخ فکر نکرده‌اند

 

با تشکر از خواهرم مژگان

روانشناسی رنگ

قرمز: خوش قلب اما خودپرستاین رنگ مظهر شدت و زیاده روی است که گاهی در جهت مخالف آن است. قرمز رنگ عشق و تنفر و فداکاری و خشونت و خون و آتش. کسی که به این رنگ علاقه دارد هرگز نمی تواند در زندگی بی تفاوت باشد.

این گونه اشخاص تند و سرکش و در عین حال فعال و شجاع و کمی عجول هستند. احتمال شکست به خصوص در عشق برای آنها فراوان است.

قضاوتهای عجولانه و ناگهانی در مورد دیگران اغلب سبب از بین رفتن دوستی هایشان می شود، با آن که در عشق کاملاً فداکارند اما اگر روزی حوادث بر وفق مراد نباشد بدون تفکر و جویا شدن علت می جنگند.

دو عیب بزرگ خودپرستی و عدم کنترل، در نفس آنهاست و دو صفت ممتازشان خوش قلبی و حس بزرگ طلبی است. به طور کلی دوستداران رنگ قرمز دارای خصوصیات متضادی هستند.


صورتی: مورد علاقه دیگران

رنگ صورتی درواقع همان قرمز است که کمرنگ شده باشد. اگر به این رنگ علاقه دارید تمام صفات رنگ قرمز را کمی ملایمتر دارا می باشید، با گذشت هستید و در عشق، تندی نشان نمی دهید.

دیگران را خوب درک می کنید و با اطرافیان خود با ملایمت و لطف رفتار می کنید و به دلیل نشاط و شادابی تان مورد علاقه اطرافیان خود هستید. آنهایی که به این رنگ علاقه دارند اغلب شکستها، خشونتها و دشواری های زندگی را تحمل کرده اند و با مشکلات فراوان مواجه شده اند.


آبی: نظم، پشتکار، تنهایی

رنگ آبی از رنگهایی است که طرفداران زیادی دارد. اگر به این رنگ علاقه دارید، کاملاً می توانید هوس و احساسات و هیجانات خود را کنتر ل کنید.

ظاهر آرام شما دیگران را وادار می کند که به شما احترام بگذارند و دوست دارید پیوسته مورد احترام و ستایش دیگران قرار بگیرید.

در خرید و پوشش لباس قناعت می کنید و به علت شرم و حیا و گاه غروری که دارید میل دارید اغلب تنها باشید. حماقت و عدم فهم دیگران شما را کسل می کند و کسانی که از نظر هوش و فهم بر شما برتری دارند شما را ناراحت می کنند.

کارهای خود را از روی نظم و ترتیب و بر پایه قواعد معینی انجام می دهید. یکی از صفات مشخص شما پشتکار شماست.


ارغوانی: رنگ عارفها و روانگران

رنگ اسرارآمیز و باشکوهی است. دوستداران این رنگ پیوسته مجذوب زیبایی ها و ظرافتها می شوند و مغرور و اجتماعی هستند. معاشرت با این دسته لذتبخش است که امور معنوی بیشتر می پردازند. ارغوانی رنگ مورد پسند عرفا نیز هست!


قهوه ای: قابل اعتماد

اگر رنگ قهوه ای را دوست دارید کاملاً می توان روی شما حساب باز کرد. باثبات و مقدس، شاعرپیشه وکمی فیلسوف مآب هستید.

به ندرت تغییر عقیده می دهید و با آن که کمتر تصمیم می گیرید اما هر بار که تصمیمی بگیرید آن را به مورد عمل می گذارید.

شما کاملاً در نگهداری پول و اسرار دیگران قابل اعتماد هستید. میل دارید پیوسته در عالم خودتان باشید و گاهی اوقات با اطرافیان خود رفتار خشونت آمیزی در پیش می گیرید. در عشق هرگز بدبین و تند نیستید.


خاکستری: احساس بی نیازی

این رنگ مظهر چشم پوشی از خوشی های دنیاست. کسانی که به این رنگ علاقه دارند اغلب در زندگی احساس رضایت می کنند، خاکستری رنگ عقلا است و جوانانی که به این رنگ اظهار علاقه می کنند درواقع خود را هم شأن و هم طراز اشخاص کهنسال میدانند و در زندگی احساس بی نیازی می کنند.

در عشق بر افراد مسن تر از خود تمایل دارند و اغلب کسانی که از نظر فکر و ایده به آنها برتری دارند خیلی آسان طرف توجهشان قرار خواهند گرفت.


پرتقالی: صداقت آری، هوسبازی هرگز

رنگی است ترکیبی و آنهایی که این رنگ را رنگ دلخواه خود می دانند متکی به نفس نیستند. اجتماعی و خوش خلقند و با مردم خوب رفتار می کنند.

نفوذ در این گونه افراد مشکل است کسی که آنها را دوست بدارد می تواند با او به آسانی ازدواج کند. هوسباز نیستند و اگر با کسی دوستی کنند صداقت و فداکاری دارند. اگر افراد این دسته با کسی که خصوصیات اخلاقی خودشان را داشته باشد ازدواج کنند سعادتمند می شوند.


سبز: کنجکاوی

رنگ سبز طبیعت وتازگی است. اگر به این رنگ علاقه دارید زندگی با شما آسان است. نقطه اشتراک فراوانی با افراد علاقه مند به رنگ پرتقالی دارید روابط شما با دیگران بر پایه ی اصول و قرارداد است.

دوست ندارید که در زندگیتان حوادثی به وقوع پیوندد اما کنجکاوانه به ماجراهای زندگی دیگران توجه دارید.


فیروزه ای: اسرارآمیز و پند ناپذیر

دوستداران این رنگ اسرارآمیزند و احساساتی و کارهای شخصی خود را به خوبی اداره می کنند. پشتکار دارند و باثباتند و به نصایح دیگران در مورد کارهای خود کمتر توجه دارند. فیروزه ای معمولا رنگ مورد علاقه ی خانمها است.


سیاه: خوش ذوقی و ظرافت طبع

این رنگ برخلاف عقیده ی همگان رنگ نومیدی و عزا نیست بلکه نشانه خوش ذوقی و ظرافت طبع است. اگر از دوستداران این رنگ هستید مسلماً به شخصیت اطرافیان خود احترام می گذارید و برای آن که دیگران را با ارزش و برجسته نشان دهید از هیچگونه کمکی به آنها دریغ نمی کنید و هرگز خود را به دیگران تحمیل نمی نمایید همچنین عقاید و نظریات دیگران را به آسانی می پذیرید.

یک نکته ی رنگی
:
توجه و علاقه شما به رنگها در طی زمان تغییر می کند به دلیل آن که خصوصیات اخلاقیتان نیز در سالیان دراز تغییر خواهد کرد. اما اگر در مورد رنگی ناگهان عقیده خود را عوض کنید به علت ضعف شما و یا به علت نیازتان به تغییر محیط است.  

 

www.falsara.com

سوال کنکور ............ بامزه

ادبی :



ا – در بیت زیر منظور از ساقیا چیست ؟

« ساقیا آمدن عید مبارک بادت »

الف ) ساقیهایی که در کوچه و بازار می بینیم

ب ) کار و کاسبی ساقیا تو عید توپه توپه

ج ) ساقی کمر باریک

د ) ساق یا مچ ؟؟





2 – شیرین وفرهاد کجا مردند ؟ چرا ؟

الف ) زیر کوه بیستون ..چون ستون نداشت ریخت رو سرشون

ب ) بین کوه بیستون و باستون.... دلیلشو نمیدونم

ج ) بین بیستون و پیستون و رینگ و لاستیک چخ چخی

د ) به علت خوردن سیگاروکشیدن مشروب





3 - آرایه های ادبی چه نقشی در ادبیات دارند ؟

الف ) نقش فوق العاده مهمی دارند

ب ) موجب می شود اشعار مودبی داشته باشیم

ج ) نقش حیاتی را ایفا می کنند

د ) نقش بابان را هم ایفا می کنند





4 – جمع مکسر کلمه دارکوب چیست ؟

الف ) دراکیب

ب ) درکیبا

ج ) دروگبا

د ) گربه



ورزشی :



1 – تیم قرمز پوش پایتخت

الف ) پرسپولیس

ب ) پرس آشخور

ج ) پرس سینه

د ) ماشاالله بازو





2 - تیم آبی پوش پایتخت :

الف ) استقلال

ب ) استقکر

ج) استقکور

د ) استقفرالله !!





3 - پر افتخار ترین تیم مادریدی جهان ( پایتخت اسپانیا )

الف ) اسپارتا پراگ جمهوری چک

ب ) شاختار دونتسک بلژیک

ج ) شهید فخرالدین کابل افغانستان

د ) علی دایی





3 – ملی پوش جوان آرژانتینی بارسلونا

الف ) لیونل مسی

ب ) لیونل طلایی

ج ) مهدی سر طلایی سرور لنگیایی

د ) توپ تانک فشفشه .....





4 – این تیم بیشترین تعداد قهرمانی در جام جهانی فوتبال را دارد؟

الف ) ترینیداد و توباگو

ب ) شیکاگو بولز

ج ) تیم ملی

د ) مایکل شوماخر





5- تیم قدرتمند آفریقایی ؟

الف ) ساحل عاج

ب ) دریای منقار

ج ) شبه جزیره زرافه

د ) خلیج شامپانزه





6 – بازیکن سیه چرده آفریقایی نوک حمله بارسلونا ( از کشور کامرون )

الف ) دیوید بکام

ب ) ساموئل بکام

ج ) سام و نرگس

د ) نلسون ماندلا





هنری :



1 – بازیگر رنگین چشم معروف ، نقش جک در فیلم تایتانیک

الف ) جکی جان

ب ) دیکاپریو بلوچی

ج ) لئوناردو داوینچی

د ) پارسا پیروزفر





2- فیلم معروف جیمز کامرون که در مورد کشتی تایتانیک ساخته شده :

( با بازی تست بالایی در نقش جک )

الف ) خوب بد زشت

ب ) دزدان دریایی کاراییب 3

ج ) گودزیلا علیه گیدورا

د ) خشم اژدها





3- کینگ کونگ که بود ؟

الف ) لئوناردو دی کاپریو

ب ) به سبک فیلمهای رزمی جکی جان و مرحوم بروسلی گویند

ج ) پایه گزار ورزش پینگ پونگ بود

د ) برنده بیشترین جایزه اسکار در کن بود





4 – انیمیشن محبوب چند سال اخیر

الف ) شرک 3

ب ) کفر 2

ج ) منافق 5

د ) مرگ بر اسراییل !!





5 - بازیگر نقش مرد فیلم معروف آقا و خانم اسمیت

الف ) براد پیت

ب ) براد گالون

ج ) براد 17 کیلویی

د ) براد روغن نباتی لادن







ریاضی :



1 – سینوس 165 درجه چقدر میشود ؟

الف ) بیشتر ازاین ها میشود

ب ) تانژانت

ج ) جوابی ندارم

د ) همه موارد





2 – یک بشکه دو هزار لیتری آب داریم اگر روزی یک لیوان آب ازآن برداریم چه میشود ؟

الف ) تمام میشود

ب ) دوباره آبش میکنیم

ج ) دوباره تمام میشود

د ) به گزینه الف مراجعه شود





3 – معادلات چند مجهولی را چگونه حل میکنیم

الف ) با مداد

ب ) عکس مجهول ها را به روزنامه می دهیم

ج ) به سختی حل می کنیم

د ) پلیس را در جریان می گذاریم





4 – این چه نوع اتحادی است؟ (a+b)*2+(a+b)*2

الف ) اتحاد جماهیر شوروی

ب ) اتحاد سوم شخص مفرد

ج ) والا به خدا ...این چه نوع اتحادیه

د ) اتحاد دو مجهولی





تاریخی :



1 – اسکندر مقدونی کی به ایران حمله کرد ؟

الف ) دم دمای صبح بود

ب ) نامرد نصفه شب حمله کرد

ج ) جنگ جهانی دوم

د ) 13 آبان





2 – عهد نامه ی ننگین تاریخی ایران

الف ) عهدنامه گلستان

ب ) عهدنامه بوستان

ج ) عهد نامه شاهنامه فردوسی

د ) عهدنامه مثنوی خواجه شمس الدین مولوی ملقب به مولانا





3- کریم خان زند پایه گزار کدام سلسله بود ؟

الف ) سلسله میدون ولیعصر

ب ) سلسله فاطمی گلها

ج ) سلسله تخت طاووس

د ) سلسله هفت تیر





4 – 22 بهمن سال 1357 در چه تاریخی بود ؟

الف ) کودتای 28 مرداد

ب ) 11 سپتامبر 2001

ج ) قیام خونین 15 خرداد

د ) تو پاییز بود





اطلاعات عمومی



1 – حیوان نجیب به آن می گویند ؟

الف ) کروکودیل

ب ) گوریل

ج ) اختاپوس

د ) سگ هار





2 - بزرگترین گروه اینترنتی یاهو در ایران :   :D

الف ) warning تی ام

ب ) وارنینگ تی ام

ج) وارنینگ TM

د) warningTM







3 – همراه داشتن آن در هنگام موتور سواری لازم و ضامن سلامتی راکب است ؟

الف ) بوق 18 چرخ

ب ) عینک ریبند ! ( مخصوصا در آبادان )

ج ) آهنگ ترمز بلبلی

د ) زید





4 – در کدامیک از شرایط زیر نباید رانندگی کنیم

الف ) وقتی که در مترو هستیم

ب ) وقتی که انگشتمان در دماغمان هست

ج ) هنگام قضای حاجت

د ) هنگامی که ترمز ماشین بریده و باسرعت 180 کیلومتر در فاصله ده متری دره هستیم 

 

www.warningtm.com 

تست هوش فوق العاده !!

سوال ها:


مسئله 1 - فرض کنید راننده یک اتوبوس برقی هستید . در ایستگاه اول 6 نفر وارد اتوبوس می شوند ، در ایستگاه دوم 3 نفر بیرون می روند و پنج نفر وارد می شوند . راننده چند سال دارد ؟



مسئله 2 - پنج کلاغ روی درختی نشسته اند ، 3 تا از آنها در شرف پرواز هستند . حال چه تعداد کلاغ روی درخت باقی می ماند ؟



مسئله 3 - چه تعداد از هر نوع حیوان به داخل کشتی موسی برده شد ؟



مسئله 4 - شیب یک طرف پشت بام شیروانی شکلی ، شصت درجه است و طرف دیگر 30 درجه است . خروسی روی این پشت بام تخم گذاشته است . تخم به کدام سمت پرت می شود ؟



مسئله 5 - این سوال حقوقی است . هواپیمایی از ایران به سمت ترکیه در حرکت است و در مرز این دو سقوط می کند ، بازمانده ها را کجا دفن می کنند ؟



مسئله 6 - من دو سکه به شما می دهم که مجموعش 30 تومان می شود. اما یکی از آنها نباید 25 تومانی باشد . چطور ؟

 


جواب ها :



مسئله 1 - راننده اتوبوس هم سن شما باید باشد . چون جمله اول سوال می گوید " تصور کنید که راننده اتوبوس هستید . "

 

مسئله 2 - همه کلاغ ها ، چون آنها فقط " در شرف پرواز " هستند و هنوز از روی درخت بلند نشده اند..( اگر جواب شما 2=3-5 بوده بدانید دوباره محاسبات جلوی تفکرتان را گرفته است.)



مسئله 3 - هیچ . آن نوح بود که حیوانات را به کشتی برد و نه موسی ( "چه تعداد " جلوی فکر کردن شما را گرفته است.)

 

مسئله 4 - هیچ کدام . خروس ها که تخم نمی گذارند.اگر شما سعی کردید جواب توسط محاسبات و مقایسه اعداد بدست آورید ، شما دوباره به وسیله اعداد منحرف شدید.
 


مسئله 5 - بازمانده ها را دفن نمی کنند . آنها جان سالم بدر برده اند . شما به وسیله کلمات حقوقی و دفن کردن منحرف شده اید.



مسئله 6 - یک 25 تومانی و یک 5 تومانی . به یاد بیاورید ( فقط یکی از آنها ) نباید 25 تومانی باشد و همین طور هم هست . یک سکه 5 تومانی داریم . شما با عبارت " یکی از آنها نباید … " فریب خوردید 

 

 

www.warningtm.com 

داستان زیبا

روزی روزگاری تاجر ثروتمندی بود که 4 زن داشت . زن چهارم را از همه بیشتر دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت و غذاهای خوشمزه پذیرایی می کرد... بسیار مراقبش بود و تنها بهترین چیزها را به او می داد.

زن سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار میکرد . پیش دوستهایش اورا برای جلوه گری می برد گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مردی دیگر برود و تنهایش بگذارد


واقعیت این است که او زن دومش را هم بسیار دوست می داشت . او زنی بسیار مهربان بود که دائما نگران و مراقب مرد بود . مرد در هر مشکلی به او پناه می برد و او نیز به تاجر کمک می کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید.

اما زن اول مرد ، زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگی بود ، اصلا مورد توجه مرد نبود . با اینکه از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای که تمام کارهایش با او بود حس می کرد و تقریبا هیچ توجهی به او نداشت.




روزی مرد احساس مریضی کرد و قبل از آنکه دیر شود فهمید که به زودی خواهد مرد. به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت :

" من اکنون 4 زن دارم ، اما اگر بمیرم دیگر هیچ کسی را نخواهم داشت ، چه تنها و بیچاره خواهم شد !"

بنابرین تصمیم گرفت با زنانش حرف بزند و برای تنهاییش فکری بکند . اول از همه سراغ زن چهارم رفت و گفت :




" من تورا از همه بیشتر دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام و انواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام ، حالا در برابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه می شوی تا تنها نمانم؟"

زن به سرعت گفت :" هرگز" همین یک کلمه و مرد را رها کرد.




ناچاربا قلبی که به شدت شکسته بود نزد زن سوم رفت و گفت :

" من در زندگی ترا بسیار دوست داشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟"

زن گفت :" البته که نه! زندگی در اینجا بسیار خوب است . تازه من بعد از تو می خواهم دوباره ازدواج کنم و بیشتر خوش باشم " قلب مرد یخ کرد.




مرد تاجر به زن دوم رو آورد و گفت :

" تو همیشه به من کمک کرده ای . این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید از همیشه بیشتر ، می توانی در مرگ همراه من باشی؟"

زن گفت :" این بار با دفعات دیگر فرق دارد . من نهایتا می توانم تا گورستان همراه جسم بی جان تو بیایم اما در مرگ ،...متاسفم!" گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد.




در همین حین صدایی او را به خود آورد :

" من با تو می مانم ، هرجا که بروی" تاجر نگاهش کرد ، زن اول بود که پوست و استخوان شده بود ، انگار سوء تغذیه بیمارش کرده باشد .غم سراسر وجودش را تیره و ناخوش کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود . تاجر سرش را به زیر انداخت و آرام گفت :" باید آن روزهایی که می توانستم به تو توجه میکردم و مراقبت بودم ..."



در حقیقت همه ما چهار زن داریم !

الف : زن چهارم که بدن ماست . مهم نیست چقدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنی وقت مرگ ، اول از همه او ترا ترک می کند.

ب: زن سوم که دارایی های ماست . هرچقدر هم برایت عزیز باشند وقتی بمیری به دست دیگران خواهد افتاد.

ج : زن دوم که خانواده و دوستان ما هستند . هر چقدر هم صمیمی و عزیز باشند ، وقت مردن نهایتا تا سر مزارت کنارت خواهند ماند.


د: زن اول که روح ماست. غالبا به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست می کنیم . او ضامن توانمندی های ماست اما ما ضعیف و درمانده رهایش کرده ایم تا روزی که قرار است همراه ما باشد اما دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده

داستان عشق

پیرمردی صبح زود از خانه‌اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: باید ازتو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد. پیرمرد غمگین شد و گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستاران از او دلیلش را پرسیدند.

پیرمرد گفت....

زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می‌دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی‌شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‌روید؟ پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت: اما من که می‌دانم او چه کسی است...!  

 

 

www.warningtm.com 

یک داستان بسیار جالب و خواندنی


http://img2.visualizeus.com/thumbs/09/06/04/fantasy,trees-10baeb626bfa31b1a8218afd7074756e_h.jpg

اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد.مرد به سمت صومعه

حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ »

رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر

کردند. شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز

نشنیده بود …

صبح فردا از راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند :« ما نمی توانیم این

را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی» مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.

چند سال بعد ماشین همان مرد بازهم در مقابل همان صومعه خراب شد . راهبان صومعه بازهم وی را

به صومعه دعوت کردند ، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند. آن شب بازهم او آن صدای

مبهوت کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود ، شنید..

صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما راهبان بازهم گفتند: :« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم . چون

تو یک راهب نیستی»این بار مرد گفت «بسیار خوب ، بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگی ام را برای

دانستن فدا کنم.. اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم این است که راهب باشم ،

من حاضرم .بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم؟»

راهبان پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی

زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین را به ما بگویی. وقتی توانستی

پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.»

مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و ۴۵ سال بعد برگشت و در صومعه را زد.مرد گفت :‌« من به تمام

نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری که از> من> خواسته بودید کردم .. تعداد برگ

های گیاه دنیا ۳۷۱,۱۴۵,۲۳۶, ۲۸۴,۲۳۲ عدد است و ۲۳۱,۲۸۱,۲۱۹, ۹۹۹,۱۲۹,۳۸۲ سنگ روی زمین

وجود دارد» راهبان پاسخ دادند :« تبریک می گوییم . پاسخ های تو کاملا صحیح است

. اکنون تو یک راهب هستی . ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم.»

رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت : «صدا از پشت

آن در بود» مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . مرد گفت :« ممکن است کلید این در را به من

بدهید؟» راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد. پشت در چوبی یک در سنگی بود . مرد

درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به او بدهند.

راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشت در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار

داشت. او بازهم درخواست کلید کرد .پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت…. و

همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت. در

نهایت رئیس راهب ها گفت:« این کلید آخرین در است » مرد که از در های بی پایان خلاص شده بود

قدری تسلی یافت.. او قفل در را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در را باز کرد . وقتی پشت در را دید و

متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که او دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی

بود.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

اما من نمی توانم بگویم او چه چیزی پشت در دید ، چون شما راهب نیستید !!!! 

 

http://p30top.persianblog.ir/post/1165/


تاریخچه ولنتاین

 

یکی از افسانه ها حاکی است والنتاین در قرن سوم میلادی و در روم باستان زندگی می کرده، هنگامی که امپراتور کلادیوس به این نتیجه می رسد که سربازان مجرد قدرتمندتر هستند، ازدواج مردان جوان را غیرقانونی می کند تا بر تعداد سربازانش بیفزاید.

 

جذاب ترین گروه ایرانی | WarningTM.ORG

 

والنتاین این حکم را بسیار ناعادلانه می داند از فرمان سرپیچی می کند و مردان و زنان جوان را در خفا به عقد یکدیگر درمی آورد.

 

جذاب ترین گروه ایرانی | WarningTM.ORG

 

کلادیـوس که از ایـن عـمل آگاه می شود، وی را به مرگ محکوم می کند.بر اساس این افسانه والنتاین خودش اولین "هدیه والنتاین" را برای معشوقش می فرستد.

 

جذاب ترین گروه ایرانی | WarningTM.ORG

 

هنگامی که والنتاین در زندان بوده، دلداده دختر جوانی می شود که دختر زندانبان بوده است.

 

جذاب ترین گروه ایرانی | WarningTM.ORG

 

پیش از مرگش، نامه ای برای آن دختر نوشته و در پایان چنین امضا می کند "والنتاین تو" و این عبارتی است که امروزه نیز در پایان برخی نامه ها به چشم می خورد.
 

جذاب ترین گروه ایرانی | WarningTM.ORG

 

در تمامی افسانه ها شاهد هستیم که والنتاین پیکره و در حقیقت نمادی از همدلی، دلسوزی و از همه مهمتر عشق است.

 

جذاب ترین گروه ایرانی | WarningTM.ORG

 

بر اساس یکی دیگر از افسانه ها، همه دختران مجرد شهر عصر همان روز اسامی شان را روی یک تکه کاغذ نوشته و آن را در گلدانی می ریختند.

 

جذاب ترین گروه ایرانی | WarningTM.ORG

آنگاه هر کدام از پسران مجرد شهر یکی از آن اسامی را از داخل درمی آوردند و با صاحب آن نام آشنا می شد. این کار اغلب به ازدواج می انجامید.

 

جذاب ترین گروه ایرانی | WarningTM.ORG

 

پاپ اعظم گلاسیوس، نخستین بار در حدود 498 پس از میلاد، روز 14 فوریه را روز سنت والنتاین قرار داد. بنابراین روش قرعه کشی رومیان برای انتخاب همسر ضد مذهب و غیرقانونی اعلام شد.

 

جذاب ترین گروه ایرانی | WarningTM.ORG

 

بعدها، انگلیسی ها و فرانسوی ها در قرون وسطی بر این باور شدند که 14 فوریه آغاز فصل جفت گیری پرندگان است و خود به رشد این رای منجر شد که روز والنتاین را باید جشن گرفته و گرامی بدارند.
 

جذاب ترین گروه ایرانی | WarningTM.ORG

 

در قرن هفدهم در بریتانیای کبیر بود که روز والنتاین را در سر تا سر کشور جشن گرفتند. در اواسط قرن هجدهم، دوستان و دلدادگان از هر طبقه اجتماعی که بودند در این روز به یکدیگر هدایای کوچک یا نامه های عاشقانه می دادند.


جذاب ترین گروه ایرانی | WarningTM.ORG


در پایان قرن هجدهم با توجه به گسترش صنعت چاپ در جهان کارت های چاپی جایگزین دست نوشته ها شدند. در آن زمان که مردم را از ابراز احساسات فراوان منع می کردند، کارت های از پیش آماده شده بهترین روش برای نشان دادن احساسات و علایق یک فرد به شمار می رفت.


 

جذاب ترین گروه ایرانی | WarningTM.ORG

 

همچنین هزینه بسیار نازل پست بهترین مشوق برای علاقه مندان به این سنت محبوب به شمار می رفت. در سال های بین 1700 تا 1710 بود که امریکایی ها نیز به جرگه برگزارکنندگان روز والنتاین پیوستند.

 

جذاب ترین گروه ایرانی | WarningTM.ORG

 

بر اساس گزارشات آماری، ارسال بیش از یک میلیارد کارت والنتاین باعث شده است که این روز به عنوان دومین روز در تمام سال باشد که طی آن بیشترین تعداد کارت تبریک رد و بدل می شود (تعداد کارت هـای ارسـال شـده بـرای گرامی داشت کریسمس 6/2 میلـیارد بـرآورد شـده اسـت). تـقریبا 85 درصد هدایای والنتاین توسط زنان خریداری می شود.

 

جذاب ترین گروه ایرانی | WarningTM.ORG

 

علاوه بر ایالات متحده، در کشورهای کانادا، مکزیک، انگلستان، فرانسه و استرالیا نیز روز والنتاین را جشن می گیرند.

ولنتاین رو پیشاپیش به همه ی دوستای عزیزم تبریک میگم و امیدوارم که همیشه عاشق باشید و قدر عشقتون رو بیشتر از همیشه بدونید  .


 

www.warningtm.com 


جذاب ترین گروه ایرانی | WarningTM.ORG 

عشق در بیمارستان

 

حظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه ی بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.

 از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است.در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد :گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم...

   چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود. صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند. همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم داشت می گفت: گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم.
 
یک بار اتفاقی نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم.

  در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد و شمع روشن کردن و کادو پیچی و از اینجور جفنگ بازیها نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد.

 

WarningTM@yahoogroups.com  

 

 

www.warningtm.com

شهادت آب:

حتما شنیدید که همه ی ذرات هستی به نوعی تسبیح خدا می گوید  

یک محقق ژاپنی با انتشار یافته‌های تحقیقات خود مدعی شد که مولکول‌های آب نسبت به مفاهیم انسانی تأثیرپذیرند.
نظریه این محقق ژاپنی که تاکنون از سوی مؤسسات علمی فیزیکی و زیست‌شناسی مورد تأیید قرار گرفته است، مبتنی بر بررسی نمونه‌های فراوانی از کریستال‌های منجمدشده آب و مقایسه آن با یکدیگر است.
پروفسور «ایموتو»‌که یافته‌های خود را در سه جلد کتاب ارائه کرده است، معتقد است که مفاهیم متافیزیکی محیط بر روی ترکیب مولکولی آب تأثیر می‌گذارد.
این دانشمند ژاپنی که فارغ‌التحصیل دانشگاه یوکوهاماست، دارای یک مؤسسه تحقیقاتی به نام SHM در ژاپن است که امور تحقیقاتی مربوط به کریستالیزه شدن آب را در آنجا انجام می‌دهد.
آب، پیام مهمی برای ما دارد. آب به ما می‌گوید که نگاه عمیق‌تری به خودمان بیندازیم. زمانی که با آیینه آب به تماشای خود می‌نشینیم، این پیام به طور شگفت‌آوری خود را شفاف و درخشان می‌کند. می‌دانیم که زندگی بشر مستقیما به کیفیت آبی که در اطراف ما یا درون بدن ماست، روی آورده است. تصاویر و اطلاعات ارائه‌شده در این مقاله،‌ بازتابی از فعالیت «ماسارو ایموتو»، محقق خلاق و رویاپرداز ژاپنی است. «ایموتو» کتابی با نام «پیغام آب» منتشر کرده که برگرفته از یافته‌های تحقیقات جهانی وی است. اگر شما نسبت به تأثیرپذیری افکارتان از وقایع درون یا پیرامونتان شک و تردید دارید، اطلاعات و عکس‌هایی که در اینجا آورده شده را ببیند. این تصاویر مستقیما بر اساس نتایج به دست آمده در کتاب انتشاریافته «ایموتو» است، مطمئنا در فکر و ذهن شما دگرگونی پدید می‌آورد و عقاید شما را عمیقا تغییر خواهد داد

بنا بر آنچه در کتاب «ایموتو» آمده است، ما به مدارک حقیقی دست یافته‌ایم که نشان می‌دهد، انرژی ارتعاشی بشر، افکار، نظرات و موسیقی بر ساختار مولکولی آب اثر می‌گذارد.
آب، ماده‌ای بسیار سازگار است، به گونه‌ای شکل فیزیکی آب به آسانی با محیطی که در آن هست، انطباق پیدا می‌کند و نه تنها از نظر فیزیکی تغییر می‌کند، بلکه شکل مولکولی آن نیز تغییر می‌یابد. انرژی یا ارتعاشات محیط، شکل مولکولی آب را تغییر می‌دهد. از این جنبه، نه تنها آب توانایی آن را دارد که از حیث دیداری، محیط خود را منعکس کند، بلکه از حیث مولکولی هم در انعکاس محیط اطراف خود عمل می‌کند.
«ایموتو»، تغییرات مولکولی آب را به وسیله تکنیک‌های عکسبرداری و مشاهده میکروسکوپی به صورت سند و مدرک درآورده است. به این صورت که وی قطراتی از آب را به صورت یخ درآورده و سپس آنها را در یک فضای تاریک میکروسکوپی مورد آزمایش که از قابلیت‌های عکاسی برخوردار بوده، قرار داده است. تحقیقات وی، آشکارا تغییر شکل ساختار مولکول آب را به نمایش گذاشته است و اثر محیط بر ساختار آب را نشان می‌دهد.
برف، بیش از چندین میلیون سال است که بر زمین فرود می‌آید و همان‌گونه که می‌دانیم، هر دانه برف‌، دارای شکل و ساختار خاص و منحصر به فرد است. با تبدیل یخ به آب و عکسبرداری از ساختار آن، شما به اطلاعات باورنکردنی‌ای آب دست پیدا می‌کنید
«ایموتو» به تفاوت‌های جالب‌توجهی در ساختار کریستالی آب دست یافته است که از منابع گوناگون و شرایط مختلف در روی کره زمین تهیه شده‌اند. آبی که از نخستین محل خود از کوه جاری می‌شود و چشمه‌هایی که جاری هستند، طرح‌های هندسی بسیار زیبایی از الگوهای کریستالی‌شده خود ارائه می‌دهند. آب آلوده و سمی که از نواحی پرجمعیت و صنعتی به دست آمده است و آب راکد کوله‌های آب و سدهای ذخیره، به صراحت ساختارهای کریستالی تغییریافته و برحسب اتفاق شکل‌گرفته آب را نشان می‌دهد.
بنابراین، با توجه به عمومیت موسیقی درمانی، «ایموتو» تصمیم گرفت ببیند، موسیقی چه اثراتی بر شکل‌گیری ساختار آب دارد. او آب مقطر را ساعت‌ها بین دو نفر که در حال صحبت کردن بودند، قرار داد و سپس از کریستال‌های آن آب، پس از انجماد،‌ عکسبرداری کرد

آب به صورتی زنده و تأثیرپذیر به هر یک از احساسات و اندیشه‌هایمان پاسخ می‌دهد. کاملا روشن است که آب به آسانی، ارتعاشات و انرژی محیطش را به خود می‌گیرد و جذب می‌کند؛ خواه آلوده، سمی یا راکد و کهنه باشد. کار غیرعادی «ایموتو»، نمایشی پرهیبت است و ابزاری قدرتمند که می‌تواند، درک ما را از خودمان و جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، برای همیشه تغییر دهد. هم‌اکنون مدرک قوی و محکمی داریم که می‌توانیم به طور مثبت، خود و سیاره خود را با انتخاب افکاری که برای اندیشیدن برمی‌گزینیم و راه‌هایی که این افکار را به فعلیت می‌رساند درمان نموده تغییر شکل دهیم. 

 

 

http://www.shops.dvdcoloop.com

عدد ماه تولد

برای به دست آوردن ماه تولد خود باید به مطلب زیر توجه  کنید  :


ژانویه = 1
فوریه = 2
مارس = 3
آوریل = 4
مه  = 5
ژوئن = 6
ژولای = 7
آگوست = 8
سپتامبر = 9
اکتبر = 10
نوامبر = 11
دسامبر= 12


بنابراین اگر شخصی در ماه اکتبر به دنیا آمده باشد عدد ماه تولد او عبارت است از : 1=0+ 1=10= اکتبر . یعنی عدد ماه تولد او 1 است و اگر در ماه نوامبر
به دنیا آمده باشد:2=1+1=11 یعنی عدد ماه تولد او 2 است. 

 

www.iranshadi.com 

مهره مار چیست؟

مهره مار در اولین برخورد شاید مساله ای خرافاتی بنماید ولی علم نوین متافیزیک که از جمله علوم پیشرفته و جدید بشر است و واقعیات پنهان بسیاری از موضوعات را کشف و اثبات مینماند و علم سنگ درمانی یکی از شاخه های بسیارجزیی آن است که امروزه توانسته است بسیاری از مشکلات حاد بشر را حل کند درخصوص مهره مار متافیزیک اینگونه اظهار نطر میکند :
هرشی در جهان هستی بواسطه جوهره ساختاری خود نیرویی مغناطیسی دارد و برآیند این انرزی های نهفته منتشر شده از اجسام و اشیاء بصورت بسیار موثر وقابل مشاهده نظمی را در جهان هستی پدید می آورند که در قرآن مبین هم از آن یاد شده که در آیاتی به نگاه داشته شدن ستارگان و زمین درآسمانها با ستونهای نامریی به اذن خداوند قادر متعال یادشده است

مارهای نر وماده به دلیل وضعیت خاص آناتومیک خود ازشرایط متفاوتی برخوردارند تا انگیزش برای آمیزش را پیداکنند وبر آن وضعیت فائق آیند .وبا این عمل ادامه بقاء یابند .خداوند متعال متابولیسم بدن مار را بگونه ای آفریده است که درطول سال یک ترشح استخوانی ازجنس شاخ بر روی سرخود همانند پینه ترشح مینماید که دارای بیشترین بار مغناظیسی نسبت به سایر اجسام واشیاء است وبصورت تک قطبی است که آن را بنام مهره مار میشناسیم .مهره مار درمارهای نر بار مثبت ومهره مار در مارهای ماده حامل بار انرژی منفی هستند که مانند آهنربایی متابولیک دوجفت را بسوی هم جذب نموده ومقربت برای ادامه نسل را باعث میگردد .اندازه این مهره ها حدودا به قدر 2 عدد لپه معمولی است .بعد از عمل جفت گیری این مهره ها ازسرمارجداشده وبرزمین میافتد اگرفردی بتواند این مهره ها را که متعلق به دو مار جفتگیری کننده را از آن خودنموده و40 روز باخود دارد مغناطیس طبیعی بدن با مغناطیس مهره مار هماهنگ شده وتقویت میشود سپس وفرد دارنده بواسطه آن میدانی بمراتب وسیع تر وقویتر نسبت به فرد عادی فاقد مهره مار حول خود ساتع مینماید که آثار بیشماری را برای آن ناشی میگردد.

1- بارمغناطیسی یادشده اعصاب را به طرزی ریلکس وآرام مینماید واسترس های آگاهانه واسترس های ناخودآگاه را میزداید که دارنده تا کنون آن را تجربه نکرده است .این آرامش ضمن ایجاد اعتماد بنفس وآثار دیگرش برفرد به افراد مرتبت با ایشان هم سرایت میکند ودراین حالت است که افراد هرچه مغرض تر وهرچه عصبانیترباشند باز به محض ملاقات حضوری با دارنده مهره مار در اثر آرامش ایجاد شده مثل موم رام میشوند وچون این حالت را مدام در حضورشما احساس میکنند شیفته شما میشوند ومدام دوست دارند در حضور شما باشند واز آرامش نایاب شما بهره مند گردند.

2- بدلیل خاصیت فوق العاده مغناطیسی در مقابل بسیاری از بیماریها مصون خواهید بود تاثیر بسیا ربالای آن در تسکین درد ها هم برای استفاده کننده وهم مخاطبانیکه درکنار شما هستند ونیزاثرقاطع آن بر ازبین بردن جوش های صورت وزیبا ترکردن چهره به اثبات رسیده است .
 


3- خاصیت مغناطیسی آن در ازبین بردن آثار سوء گوشی های تلفن همراه (موبایل ) ودکل های مخابراتی وتلوزیونی ونیز کابل های فشارقوی ولوازم خانگی وتمامی موارد ی از این دست دیگرخصوصیت منحصر به فرد مهره ماراست .
تجار وسیاست مداران وچهره های کاریزماتیک درسطوح بالا درکشورهای خاورمیانه خصوصا شیوخ وبزرگان عرب مهره مار را به عنوان راضی سر به مهر با خود دارنداما فناوری اطلاعات واینترنت شرایطی را فراهم نموده است تا هیچ کالایی سری ومختص افراد خاص باقی نماند .دربرخی مناطق همچون آذربایجان افراد محلی ای وجود دارند که نسل اندر نسل به تهیه مهره مار میپردازند .

 

این بیماری شما باید فوری درمان بشه:
یعنی من ماه بعد قراره برم مسافرت و معالجه این بیماری خیلی ساده و سودآوره و بهتره زودتر ترتیبش رو بدم!

خوب بگید ببینم مشکلتون از کی شروع شد:
یعنی من از بیماریتون چیزی نفهمیدم و ایده‌ای ندارم و امیدوارم شما خودتون سرنخی به من بدین!

یک وقت دیگه از منشی برای آخرهای این هفته بگیر:
یعنی من امروز با دوستام دوره دارم، باید برم زودتر بزن به چاک!

هم خبرهای خوب و هم خبرهای بد براتون دارم:
یعنی خبر خوب اینه که من قراره یه ماشین جدید بخرم و خبر بد اینکه شما باید پول اونو بدین!

من به این آزمایشگاه اطمینان دارم بهتره آزمایشهاتون را اونجا انجام بدین:
یعنی من 40 درصد از پول آزمایش بیمارانی که به اونجا معرفی می کنم را می‌گیرم!

دارویی که براتون نوشتم داروی خیلی جدیدیه:
یعنی من دارم یه مقاله علمی مینویسم و میخواهم از شما مثل موش آزمایشگاهی استفاده کنم!

اگه تا یک هفته دیگه خوب نشدید یه زنگ به من بزنید:
یعنی من نمی دونم بیماریتون چیه شاید خود به خود تا یک هفته دیگه خوب بشه!

بهتره چندتا آزمایش تکمیلی هم انجام بدین:
یعنی من نفهمیدم بیماریتون چیه. شاید بچه‌های آزمایشگاه بهتون کمک کنن!
جوک
ابن بیماری الان خیلی شایعه:
یعنی این چندمین مریضیه که این هفته داشتم باید حتما امشب برم سراغ کتابهای پزشکی و درمورد این بیماری مطالعه کنم!

اگه این عوارض از بین نرفت هفته دیگه زنگ بزنید وقت بگیرین:
یعنی تا حالا مریضی به این سمجی نداشتم خدا را شکر که هفته دیگه مسافرتم و مطب نمیام!

فکر نمی کنم رفتن پیش فیزیوتراپیست فایده‌ای داشته باشه:
یعنی من از فیزیوتراپیستها نفرت دارم نرخ‌های ما رو شکستن!

ممکنه یک کمی دردتون بیاد:
یعنی هفته پیش دو تا مریض از شدت درد زبونشون رو گاز گرفتن!

فکر نمی‌کنید این همه استرس روی اعصابتون اثر گذاشته باشه:
یعنی من فکر می کنم شما دیوونه هستین و امیدوارم یک روانشناس پیدا کنم که هزینه‌های درمانتون رو باهاش قسمت کنم  

 

 

  www.iranshadi.com